چکیده
ازدیر باز فرهنگ مهمترین مسالهای است که در جامعه جاری و ساری بوده است و هر جامعه فرهنگ مختص به خود را داشته است و از سویی بعضی جوامع فرهنگ خود را بهتر و بالاتر از دیگر جوامع دانسته و فرهنگ خود را ملاک برتری می دانسته اند، فرهنگ یکی از مسائل مورد نظر علوم به ویژه جامعهشناسی بودهاست. امروزه مسائلی که در رابطه با فرهنگ وجود دارد که مربوط به گسترش فرهنگهای غالب جهان موسوم به جهانی شدن است و از طرفی از بین رفتن حدود فرهنگهاست. فرهنگهای بومی مورد تهاجم و در خوشبینانهترین حالت مورد تعامل با فرهنگهای بیگانه قرار گرفته اند که در این تعاملها نیز اغلب مغلوب میشوند، جهان به سوی یک فرهنگ خاص جهانی پیش میرود، در این مقاله مسائل عمده فرهنگ و جهانی شدن و اجزاء فرهنگ و علتهای جهانی شدن مورد بررسی قرار گرفته که این بررسی متکی به آثار جامعهشناسان است.
واژگان کلیدی: فرهنگ، جهان شدن
مقدمه
فرهنگ وسیعترین مفهومی است که در جامعه شناسی از آن استفاده میشود به دلیل دلایل زیادی این مفهوم بار معنایی وسیعی پیدا کرده است. همه مردم در برخی خصلتها با یکدیگر شریکاند و همه در خصلتهایی دیگر تنها با برخی دیگر شریکاند، با این حال خصلتهایی نیز وجود دارد که با هیچ کس در آن شریک نیستند، هر کسی دارای مشخصههای جهانی است و از سویی دارای مشخصههایی که فرد در حکم عضوی از مجموعه گروه دارد و دیگر مشخصههایی که متعلق به خود فرد است، هنگامی از ویژگیهایی صحبت میکنیم که نه جهانی هستند نه فردی، اغلب از اصطلاح فرهنگ برای این اعتقادات و ارزشها و رفتارها در گروه استفاده میکنیم، شکی نیست که در این کاربرد هر گروهی فرهنگ خاص خود را دارد و مطمئناً هر فردی عضو چند گروه بر اساس جنس، نژاد، زبان، طبقه، ملیت و.... طبقهبندی میشوند و هرجامعه دارای چند نوع فرهنگ و خرده فرهنگ میباشد. فرهنگ نمایانگر چیزهایی هست که نمایانگر مشترکات داخل گروه است و نمایانگر چیزهایی که در خارج از گروه بین افراد گروه مشترک نیست.
فرهنگها معمولاً به ملتها نسبت داده میشوند که ازآن با نام فرهنگ ملی یاد میشود و در درون فرهنگهای ملی خرده فرهنگها دیده میشوند که گاه در تعارض با فرهنگ جامعه خواهند بود، فرهنگ در بعد جهانی آن حاصل کوششهای تاریخی انسانها برای کنار آمدن با تناقضها، ابهامها و پیچیدگیهای و واقعیتهای اجتماعی است " انتخاب مضمون عبارت ملی و جهانی به این دلیل است که در نظام نوین جهانی ملی گرایی نمونه واقعی خاص گرایی به شمار میآید "(سیاست و فرهنگ در نظام متحول جهانی، ایمانوئل والرشتاین، ترجمه پیروز ایزدی، ص267س1377)، با توجه به مطلب فوق میتوان بیان داشت که فرهنگ جهانی، فرهنگی به طور خاص نیست بلکه به طور عام است، که در جامعه شناسی کاربرد دارد، سعی محقق در این مقاله بر این است که به بررسی فرهنگ و اجزاء آن و علت و عوامل جهانی شدن، مدرنیته، غربی شدن فرهنگ میپردازد.
اهمیت مساله از آن است که امروزه بسیاری ازهنجارها و نا هنجاریهای که در جامعه وجود دارد از آن سوی آبها به طرق مختلف از راههای اینترنت، فیلم، ماهواره، ارتباطهایی که توسط افراد با خارج از جامعه صورت میگیرد تغذیه شده و باعث بروز رفتارهایی در سطح جامعه میشود که قابل بررسی است، البته هدف در این مقاله ابتداء شناخت فرهنگ و اجزاء آن و مساله جهانی شدن آن خارج از پیامدهای مثبت و منفی آن هستیم. ما باید به این امر دقت کنیم ارزشها و هنجاره در این ارتباطها ساخته میشود و رفتاری که در جامعه با اقبال عمومی روبرو گردد تبدیل به ارزش و هنجار میشود، امروزه مدها و انواع مدل موها و الگوهای مختلف جوانان و نوجوانان در این تماسها ساخته میشود و گاه چنان در جامعه رواج پیدا میکند که مخالفت با آن نوعی واکنش در افراد به وجود میآورد. پس ما باید در جامعه مراقب انواع رفتارهایی که در جامعه بروز میدهد باشیم. شاید اینگونه به نظر برسد که فرهنگ جهانی دور از ذهن باشد اما واقعیتی که در جامعه دیده میشود این موضوع را متجلی میسازد که مصرفگرایی و رشد اقتصادی و صادرات کالاها خود یکی از عوامل گسترش فرهنگ سایر جوامع است پس در این نبرد کشورهایی فرهنگ غالب خواهند داشت که در این زمینه قویتر باشد و از لحاظ اقتصادی حرفی برای گفتن داشته باشند.
تعریف واژگان کلیدی
فر هنگ: فرهنگ به ابزارها و رسوم و معتقدات و علوم و هنرها و سازمانهای اجتماعی دلالت میکند یا آنچه جامعه میآفریند و به انسانها وا میگذارد فرهنگ نام دارد (آریانپوربرگرفته از جامعه شناسی آموزش وپرورش، علاقه بند، ص 79).
جهانی شدن: منظور از این مفهوم آن است که جهانی شدن شبکهای به سرعت گسترش یابنده و همیشه متراکم شونده از پیوندهای متقابل و وابستگیهای متقابل است که وجه مشخصهی زندگی اجتماعی مدرن به شمار میرود (جهانی شدن و فرهنگ، جان تامیلسون، ترجمه محسن حکیمی، ص14).
سوال تحقیق
1. فرهنگ از دیدگاههای گوناگون چیست؟
2.جهانی شدن چیست؟
3.اجزاء فرهنگ(هنجار فرهنگی، فرهنگ آرمانی وموجود، سازمان فرهنگ، خرده فرهنگ، ضد فرهنگ، نسبیت فرهنگ، ضربه فرهگی) چیست؟
4.دگرگونی فرهنگی را تبیین کنید؟
5.دلایل دگرگونی فرهنگی چیست؟
6.کارکردهای فرهنگ رابنویسید؟
7.عوملی جهانی شدن از دیدگاههای گوناگون را بنویسید؟
8. مدرنیته و دگرگونی مکانی و زمانی را تبیین کنید؟
9.جهانی شدن وتجربه محلی راتبیین کنید؟
10.مدرنیته جهانی و غرب سازی و فرهنگ و تمدن جهانی را تبیین کنید؟
11.آیا در جهان درباره جهان سازی و فرهنگ سابقه تاریخی وجود دارد؟
روش شناسی
نوع تحقیق به کار رفته در این مقاله بنیادی و شیوه توصیفی بر اساس تحلیلهای منطقی و عقلانی میباشد که شیوه گردآوری مطالب به صورت کتابخانهای و با فیش برداری صورت گرفته است .
فرهنگ (Culture)
فرهنگ پندارها، گفتارها ، کردارهای سازمان یافتهتر اجتماع است (فرهنگ و جامعه، روزاموند بیلینگتون، شیلا استرا ایریج، لنور گرین سایدز، آنت فیتز سیمونز، ترجمه فریبا عزید فتری، ص 12،س1380)، فرهنگ را میتوان به مجموع رفتارهای اکتسابی و ویژگی اعتقادی اعضای یک جامعه معین تعریف کرد (مبانی جامه شناسی، بروس کوئن، ترجمه توسلی ، فاضل، ص 59، س1372)، به معنای آداب خوب نیز استعمال شدهاست (جامعه و تعلیم و تربیت، شریعتمداری علی، ص28، س1370).
از نظر یک جامعه شناس شامل کلیه رفتارهایی است که در زندگی اجتماعی آموخته شده و از طرق گوناگون بین نسلهای مختلف یا افراد یک نسل انتقال پیدا کردهاست (همان،ص28)، در این معنا فرهنگ بر زبان، امور صنعتی، هنر، علم، قانون، حکومت، اخلاق، و مذهب، و.. اطلاق میشود.
فرهنگ به ابزارها و رسوم و معتقدات و علوم و هنرها و سازمانهای اجتماعی دلالت میکند یا آنچه جامعه میآفریند و به انسانها وا میگذارد فرهنگ نام دارد (آریانپور برگرفته از جامعه شناسی آموزش و پرورش، علاقه بند، ص 79).
فرهنگ جامعه میتواند از افکار، عقاید، آرزوها، مهارتها، ابزار، وسایل، امور، وسایل، امور مربوط به زیبایی و کارهای هنری، آداب و رسوم و موسساتی که افراد این اجتماع در میان آنها تولد یافته و رشد میکنند، باشد(همان،ص29).
فرهنگ هر جامعه مجموعه عواملی است که نحوه زندگی آن قوم را تعیین مینماید (جامعه شناسی آموزش و پرورش، قرایی مقدم، ص210س 75)، فرهنگ محصول یادگیری است و مکانیسم آن عیناً مانند عادات نزد انسان است میتوان فرهنگ تشکیل شده از عاداتی است که افراد یک جامعه در آن مشترک هستند (همان، ص211)، فرهنگ عبارت است از مجموعه ارزشها یا آداب و رسوم بخش یا کل جامعه، چه از فرهنگ در مفهوم انسان شناسانه آن بگوییم که به معنای تقابل با گروهی دیگر در همان سطح از گفتمان است (سیاست و فرهنگ در نظام متحول جهانی، ایمانوئل والرشتاین، ترجمه پیروز ایزدی، ص266) میتوانیم ادعا کنیم که فرهنگ به مجموعه ارزشها و معتقدات، آداب و رسوم ، سنتها، کردارهای جمعی، پندارها، گفتارها، قصه ها و داستانهایی که در سطح جامعه وجود دارد و هنرها و نوع معماریها ، دانشگاهها و محتوای مطالب درسی مدارس و پیش دبستانیها، آکادمیها و برنامههایشان و به طور کلی میتوان مدعی شد که فرهنگ از دو قسمت مادی و معنوی در جامعه ساخته شده است .
جهانی شدن
منظور از این مفهوم آن است که جهانی شدن شبکهای به سرعت گسترش یابنده و همیشه متراکم شونده از پیوندهای متقابل و وابستگیهای متقابل است که وجه مشخصهی زندگی اجتماعی مدرن به شمار میرود (جهانی شدن و فرهنگ، جان تامیلسون، ترجمه محسن حکیمی، ص14) جهانی شدن را میتوان تشدید پیوند متقابل جهانی گفت و بر چندگانگی این ارتباطها توجه کرد که از طریق کالا و خدمات، سرمایه، مردم، مسافرتها، تصویر و فیلمها، مواد مخدر و آلودهکنندهها، مکتبهای فکری، اعتقادات، مدها، گسترش تکنولوژیکی و... صورت میگیرد. در این تعاریف ما میتوانیم منابع جهانی شدن و ارتباطها و تاثیرات آنها را درگستره زندگی جوامع امروزی را بررسی کرد.
امروزه ارتباط ها سریع انجام میگیرد نه به دلیل کاهش مسافتها بلکه به دلیل کم شدن زمان طی مسافتها که یکی عوامل گسترش جهانیشدن است، جهانی شدن را میتوان پیامد مدرنیته شدن دانست و میتوان بین مدرنیته و جهانی شدن ارتباطی تنگاتنگ یافت، جهانی شدن دارای ویژگی خاصی است که این ویژگی مختص به زمان حال دارد این مشخصه در گذشته وجود نداشته است و به این دلیل بودهاست که در گذشته های دور گفتمانی به نام جهانی شدن نبوده و اگر بوده در سطح ابتدایی آن و از طریق کشت و کشتار و به زور و جبر خواستهاند فرهنگی را جهانی نمایند البته شاید هم قصد عاملان کشتارها گسترش فرهنگ خودی نبوده است بلکه گسترش فرهنگ پیامد آن حمله ها بودهاست (گسترش سرزمینی ایران در دوره کورش کبیر، حمله مغولان به ایران و چین)، اما امروزه مشخصه اصلی جهانی سازی مدرنیته و زندگی مدرن است که انسان در خانهی خود با آن سوی جهان به وسیله ابزارهایی خاص در ارتباط است.
هنجارهای فرهنگی (Cultural norm)
هنجار قاعده و یا دستورالعملی است که مشخص میکند مردم در رابطه با شرایط خاصی چگونه رفتاری باید داشته باشند، هنجارها جزییتر و اختصاصیتر از ارزش است و نقش هنجار در جامعه تنظیم نظم اجتماعی و تبعیت از آها در روابط اجتماعی است (جامعه شناسی انحرافات اجتاعی، منوچهر محسنی ص30) هنجارهای فرهنگی معیار رفتارهای ثابتی است که گروه به لحاظ فکری یا رفتاری از افراد انتظار دارد یا آن را تائید میکند این انتظارات از فرهنگی به فرهنگ دیگر تغییر میکند و دارای صورتهای مختلفی است (مبانی جامعه شناسی، بروس کوئن، ص61،س 72)، که به شکلهای زیر است:
ارزشها: احساسات ریشهداری که اعضای جامعه در آن شریکاند این ارزشها رفتار جامعه را تعیین میکنند.
آداب و رسوم: شیوهای عادی رفتار اطلاق میشود که در جامعه رواج دارد.
عرف: رسومی است که ویژگیهای معناداری از رفتارهای درست و نادرست را در بر میگیرد قوانین بخشی از عرف جامعه است.
فرهنگ آرمانی و فرهنگ موجود (Real culture and Ideal culture)
فرهنگ آرمانی: آن است که الگوهای رفتاری آشکار و رسمًا تائید شده را در بر میگیرد در حالی که فرهنگ موجود آن چیزی است که عملاً بر جامعه حاکم است (مبانی جامعه شناسی، بروس کوئن، ص62، س 72) در جوامع امروزی نمونه های بسیاری از عدم تطابق بین فرهنگ آرمانی و فرهنگ موجود است چنانچه رعایت مقررات راهنمایی در فرهنگ آرمانی آرزوست اما در فرهنگ موجود رعایت نمیشود، آرمانی بودن ایده و تفکراست برای خوب شدن، عالی شدن، کامل شدن و راهی برای ارتقاء سطح جامعه، که توسط متفکران هر جامعه طی گفتمانهای به دست میآید.
سازمان فرهنگ
فرهنگها به شیوه نظام یافتهای سازمان مییابد تا امکان روابط متقابل را برای افراد و گروهها فراهم میکند، عنصر فرهنگی به کوچکترین واحد فرهنگ اطلاق میشود که ممکن است یک عبارت ، شیء، حرکت یا نماد باشد. مجموعه فرهنگی ، به مجموعه پیچیدهای از عناصر منسوب به آن فرهنگ بر میگردد. نهاد نظام روابط اجتماعی الگو شده و سازمان یافته ای است که در قالب آن کارکردها و برآوردن نیازهای ضوری فردی و گروهی ممکن شود ( مبانی جامعه شناسی، بروس کوئن، ص63)، همه جامعه های بشری برای انجام کارکردهای خود پنج نهاد اجتماعی اساسی را بنیاد گذاشتهاند که عبارند از: نهادهای خانواده، پرورشی، سیاسی، اقتصادی و دینی.
"فرد از طریق خانواد خود شایستگیهای اجتماعی و زبانشناختی و نیز ویژگیهای نظیر سبک و راه و روش کار را میآموزد. این خانواده است که به کودک انتظاراتی در مورد آیندهاش میبخشد، ملاکهای موفقیت را به او میآموزد و اطلاعات خاصی در مورد ارزشهای مسلط بر مدرسه را به وی منتقل میکند. به این ترتیب کودک به مفاهیمی دست مییابد که از طریق آنها میتواند پیام فرهنگ مسلط را دریابد. چنانچه خانواده این کار را نکند مدرسه تنها وسیله ای است که میتواند فرهنگ مسلط را به آنها بشناساند" (جامعه شناسی آموزش و پرورش، محمود شارع پور، ص86، 1386)، پس این نهادها وظیفه انتقال فرهنگ مسلط جامعه را دارند فرهنگ مسلط فرهنگ غالب در جامعه است که توسط حکام نشر میگردد .
خرده فرهنگ(Subculture)
خرده فرهنگها کوچکتر از جامعه است، خرده فرهنگها منسوب به فرهنگ وسیعتری است زیرا بسیاری از هنجارهای فرهنگ بزرگتر را میپذیرد ولی از سوی دیگر خرده فرهنگ کل جامعه متمایز است (مبانی جامعه شناسی، بروس کوئن، ص64)، خرده فرهنگها متعلق به گروهای کوچکتر جامعه است که گاه امکان دارد با فرهنگ غالب تضادهای داشته باشد .
ضد فرهنگ(Counterculture)
ضد فرهنگ به گروههایی اطلاق میشود که با هنجارها و موازین فرهنگ غالب در جدال است و آن را شدیداً طرد میکند ( مبانی جامعه شناسی، بروس کوئن، ص64).
وحدت فرهنگی(Cultural Integration)
برای اینکه فرهنگ به شکل موثری عمل کند و هدفهای جامعه را تامین کند باید عناصر مختلف آن به خوبی با یکدیگر هماهنگ باشد، وحدت فرهنگی انسجام سازمانی و عملیاتی همه عناصر و مجموعه های فرهنگی است که کارکرد واحدی دارند (مبانی جامعه شناسی، بروس کوئن، ص64).
نسبیت فرهنگی(Cultural Relativity)
چنانچه فرهنگهای گروههای دیگر را تنها به اعتبار انگیزهها و ارزشهای خودمان تجزیه و تحلیل کنیم فهم الگوهای رفتاری آنها تقریباً غیر ممکن میشود داوری درباره معنی و ارزش هر عنصر فرهنگی را باید در خصوص زمینه فرهنگی آن انجام داد شاید یک عنصر فرهنگی که برای ثبات یک جامعه زیانبار است برای ثبات جامعه دیگر ضروری و حیاتی باشد. ارزش هر رسم بسته به سهمی است که در فرهنگ مربوط به خود دارد ( مبانی جامعه شناسی ، بروس کوئن، ص 67 )، نسبت فرهنگ بسته به نوع فرهنگ و دین یک جامعه تا جامعه دیگر تفاوت دارد.
ضربه فرهنگی(Cultural shock)
فردی که تحت تاثیر محیط فرهنگی بیگانه است و بین مردمی زندگی میکند که در باورهای اساسی خود با او وجه مشترکی ندارند دچار ضربه فرهنگی میشود ( مبانی جامعه شناسی ، بروس کوئن، ص 67 ).
دگرگونی فرهنگی
هر چند مردم نسبت به رها کردن سنتها ، ارزشها و آداب و رسوم خاص خود برای قبول سنتها، ارزشها و رسوم تازه انعطافناپذیر و سختگیرند، کمتر فرهنگی است که در طول تاریخ دچار دگرگونی ها نشده باشد بدیهی است روشها و میزان این دگرگونی متفاوت است هر جا که عناصر جدید و مجموعههایی نو در فرهنگ ظاهر شود و بدینسان محتوا و ساخت فرهنگ را عوض کند دگرگونی فرهنگی رخ میدهد . مقاومت در برابر دگرگونی فرهنگی هنگامی بیشتر آشکار میشود که این دگرگونیها با انحراف شدید از ارزشهای سنتی و رسوم همراه باشد ( مبانی جامعه شناسی ، بروس کوئن، ص 67 ).
فرهنگ پذیری(Acculturation)
گاه اتفاق میافتد که یک عنصر فرهنگی از فرهنگ دیگر گرفته میشود این جریان فرایند فرهنگ پذیری نامیده میشود ( مبانی جامعه شناسی ، بروس کوئن، ص 67 )، در این چنین مواردی هر دو فرهنگ که با هم دیگر تماس دارند دچار دگرگونی می شود و این تحول در فرهنگی عمیقتر از فرهنگ دیگر است که به فرهنگ غالب و مغلوب منتج میگردد.
انتقال فرهنگ به نسل جدید به دو صورت مستقیم و غیر مستقیم انجام میگیرد در شیوه نخست فرد به طور مستقیم و در جریان فراگیری میراث فرهنگی قرار میگیرد که از طریق خانواده یعنی پدر و مادر و تنبیه و تشویق و ترغیب، سرزنش و.... با فرهنگ آشنا میشود و سپس از طریق آموزش و پرورش ادامه مییابد در شیوه دوم که به شکل غیر مستقیم از لحظه تولد تا دم مرگ ادامه مییابد در این شیوه لازم نیست که یاددهنده و یادگیرنده از طرفی و یادگیری از طرف دیگر داشته باشد بلکه این کار به طور غیر مستقیم و بر اثر عوامل محیطی و کلیه اموری که فرد را تحت تسلط خود قرار می دهد انجام میگیرد این عوامل از طریق : خانواده ، افراد، دوستان، اشنایان، همسایگان، مساجد، پارکها، قصه، اشعار، کوی و برزن و بازی و....انجام میگیرد(جامعه شناسی آموزش وپرورش، قرایی، ص156).
دلایل دگرگونیهای فرهنگی
تکنولوژی: مهمترین عامل موثر بر دگرگونیهای اجتماعی و فرهنگی است . دگرگونیهای سریع تکنولوژی بیشتر در کشورهای صنعتی پیشرفته رخ میدهد انتظار است که هر چه تحولات تکنولوژیکی سرعت و شتاب بیشتری پیدا کند دگرگونیهای فرهنگی ناشی از آن بیشتر میشود ( مبانی جامعه شناسی ، بروس کوئن، ص 67 ).
محیط طبیعی: تحولات ناگهانی و شدید در محیط طبیعی کمتر رخ میدهد اما در صورتی که رخ دهد تاثیر عمیقی بر جای میگذارد ( مبانی جامعه شناسی ، بروس کوئن، ص 67).
دگرگونی در جمعیت : هر گونه دگرگونیهای عمده در شمار و توزیع جمعیت یک کشور، همواره دگرگونیهای اجتماعی متناسب با خود را به دنبال دارد. افزایش جمعیت ممکن است منجر به مهاجرت یا بهبود وضع تولید گردد و این به خودی خود ممکن است به دگرگونی اجتماعی بیانجامد ( مبانی جامعه شناسی ، بروس کوئن، ص 67).
نیازهای شناخته شده: شرط دگرگونی اجتماعی این است که جامعه نیازهای خود را بشناسد نیازها جنبه روانی و ذهنی دارد و همین که اوضاع عوض شود نیازهای تازه پدیدار میگردد ( مبانی جامعه شناسی ، بروس کوئن، ص 67).
کارکردهای فرهنگ
از نظر پارسونز نظام فرهنگی ادغام و اجتماعی شدن افراد در جامعه است یعنی یکپارچگی کامل جامعه (فرهنگ و جامعه، روزاموند بیلبینگتون و...،ص34)، پارسونز جامعه را به شیوهای بسیار انزاعی به تصویر میکشد " نظام کنش" متشکل از چهار جزء که هر جزء خود یک نظام است نظام فرهنگی ، اجتماعی، نظامهای روانی و زیستشناختی افراد.
نظام فرهنگی نماینده بالاترین و کلیترین سطح تحلیل و از نظر عملکردی در یکپارچه کردن کلی دارای بالاترین اهمیت است زیرا تضمین کننده اتفاق آراء هنجاری است که یک نظام ارزشی مشترک به شمار میرود (فرهنگ و جامعه، روزاموند بیلبینگتون و...،ص34).
حال فرهنگ و جنبه های مختلف آن مورد بحث و بررسی قرار گرفت حال به دنبال دلایل و علتهای جهانی شدن آن میرویم و سعی ما برآن است که این موضوع را از بعدهای گوناگون بشکافیم و مورد برسی قرار دهیم درباره جهانی شدن و مدرنیته تا حدودی بحث شد پس این مبحث را ادامه میدهیم.
عوامل جهانی شدن
گیدینز مدعی است که مدرنیته دارای چهار بعد اصلی است : سرمایهداری، نظام صنعتی، نظارت (به ویژه کنترل سیاسی دولت ملی) و قدرت نظامی که این ابعاد نهادی مدرنیته را یکی پس از دیگری به چهار بعد جهانی شدن ربط میدهد: اقتصاد سرمایهداری جهانی، تقسیم بین المللی کار، نظام دولت ملی و سازمان نظامی جهان (جهانی شدن و فرهنگ، جان تامیلسون، ص72).
میتوان با توجه به نظر گیدینز مدعی شد که مدرنیته شدن یکی از عوامل جهانی شدن است و با مراجعه به تاریخ اروپا در قرون 17و18 و به وجود آمدن انقلاب صنعتی و اختراع ماشین بخار که منجر شد که اروپاییان به دنبال فروش کالاهای خود پا به دیگر نقاط جهان گذاشته و نقاط ناشناخته زیادی کشف کنند و همچنین به دنبال مواد اولیه برای تولید بیشتر با شناخت دیگر کشورها، آن کشورها را به استعمار خود درآورند و زبان ملی خود را در کشورهای تحت سلطه گسترش دادند و زبانهای جهانی به وجود آورند و آغازگر بنیان نهادن فرهنگ خود و گسترش آن در مناطق و کشورهای تحت حمایه شوند، چنانچه در (سیرء آراء تربیتی در غرب، علی محمد کاردان، ص168، س1387)آمده است " این قرن عصر ورود ماشین در صنعت و کشاورزی است و در جریان آن با پدید آمدن صنعت نفت و قرار گرفتن نیروی بخار به جای نیروهای سنتی ، تولید کالاها با سرعت بیسابقهای افزایش مییابد و به سوی دیگر به رقابت با یگدیگر میپردازند و در صدد توسعه مستعمرات خود در نقاط دیگر جهان برمیآیند.
فرق جامعه و فرهنگ:
جامعه مرکب از افراد است در صورتی که فرهنگ شامل امور و اشیایی است که انسان به تدریج آموخته است و خلق کردهاست، عناصر مهم فرهنگ: 1) ابزار و تکنیک و روش 2) نظم اجتماعی و موسسات آن 3) ارزشها یا آنچه مردم در جامعه بدان اعتقاد دارند (جامعه وتعلیم وتربیت، شریعتمداری علی ،ص30)، تعدادی اعتقاد دیگری دارند به عنوان مثال مولفان کتاب: "مولفان توسعه برنامه ساخت" فرهنگ هر جامعه را از سه عنصر میداند: 1) عناصر عمومی: امور و رفتارهایی هستند که در بین تمام مردم یک جامعه عمومیت دارند (نوع غذا، نوع لباس، طرح دوخت و.....)، 2) عناصر تخصصی : گروهایی هستند از مردم که در حرفه معینی تخصص دارند و معلومات و مهارتهای لازم جهت انجام یک شغل را دارا میباشند. 3) عناصر اختراعی: منظور از این عناصر راهها و طرق انجام یا طرز فکر خاصی است که نه تنها بین مردم عمومیت ندارند بلکه تمام اعضای یک گروه نیز از این نحوه فکر ، عمل پیروی نمایند، مثل طرز تهیه صابون.
جامعه به گروهی از انسانها اطلاق میشود که در طول هزاران سال با یکدیگر زندگی کرده و در سرزمین معینی سکنی گزیدهاند و خود را به عنوان یک واحد اجتماعی متمایز از گروههای دیگر سازمان دادهاند. افراد هر جامعه نیز همچنین فرهنگ مشرکی دارند ممکن نیست که فرهنگ جدای از جامعه یا جامعه جددای از فرهنگ باشد، هر جا که جامعهای هست فرهنگ منطبق بر آن نیز وجود دارد (مبانی جامعه شناسی، بروس کوئن، ترجمه توسلی، فاضل، ص 59 ،س 1372).
فرهنگ جامعه از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود که جنبه های مادی و معنوی آن شامل: نهادها، مذهب و دین، علوم و صنایع، سنن، قوانین، مدرسه و ... است گرفتن فرهنگ توسط انسانها از هم دیگر به این دلیل است که انسان موجودی هوشمند و دارای استعداد بالایی در انتقال به صورت شفاهی و مکتوب از طریق سنگ نبشتهها و ارتباط با هم دیگر یا به بیانی دیگر از طریق زبان گفتاری و نوشتاری و زبان جسمانی که برقرای ارتباط از طریق حرکات بدن و ایماء و اشارهای غیر کلامی میباشد از این توانستهاند دانشها و معارف را به هم دیگر انتقال دهند.
عاداتی که افراد گروهای یک جامعه بطور مختلف ولی مشترکاً دارا هستند و فرهنگ جامعه را تشکیل میدهند به دو دسته تقسیم میشوند: 1: عادات عملی 2: پرورش فکری اولی آداب و رسوم قابل مشاهده است و دومی افکار جمعی میباشد که مستقیماً قابل مساهده نیستند ولی از طریق زبان و رفتار بیان میگردند (جامعه شناسی آموزش وپرورش، قرایی مقدم، ص212). پس میتوان مدعی شد که عادات فردی و جمعی که در جامعه وجود دارد نیز قسمتی از فرهنگ محسوب میگردد، شاید با توجه به تعاریف بالا شاید بتوان گفت که فرهنگ تمام دستاوردهای یک جامعه است که در طول عمر خود به دست آورده است چه بتوان آن را مشاهده کرد و به قولی دیداری باشد و چه غیر قابل مشاهده بوده و فکری باشد.
مدرنیته و دگرگونی مکانی و زمانی
در جوامع برای اکثر مردم ، محاسبه زمان محدود به ارتباط با محل بود یعنی این که وقتی شخصی میخواست کاری انجام دهد میگفت که بعد از انجام "این کار" به کار دیگرم میپردازم و نشانههای زمان را صبح، ظهر، طلوع، عصر و ...میدانست و با آمدن ساعت مکانیکی دشواریهای زمانی به وجود آمد و انسان محدود در ساعت و زمان شد، این تغییر از گذر زندگی کشاورزی به صنعتی روی داد، "جدایی زمان از قید ویژگیهای محلی به شیوههای کاملاً آشکاری به شکلهای از هماهنگی که به سرعت جهانی شده، انجامیده است (جهانی شدن و فرهنگ، جان تامیلینسون و....، ص76)، " مدرنیته مکان را از محل میگسلد،"(همان، ص78)، منظور از آن این است که که تکنولوژی و وسایل ارتباطی قوی تنها وسایلی نیست که محیط های محلی و خانگی را تحت تاثیر قرار میدهد بلکه زندگی انسانها به سیستم های تخصصی وابسته شده است. "به قول گیدینز برق خانه ها تجربه زندگی خانگی را دگرگون کرده است و" استعمار شب" را ممکن ساخته است"(همان، ص81)، پس با آمدن بسیاری از کالاهای مدرن و اختراع آنها زندگی انسانها در عرصههای گوناگون: مکالمه، کردار، رفتارهای فردی و اجتماعی، اوقات فراغت، تحصیل و شیوهای آن، بیماری و نوع مداوای آن ، زمان استراحت، تا حدی زمان کار کردن، استفاده از ساعات شبانه روز ، ارتباط کارفرما و کارگر، و شیوههای مختلف زندگی را تحت تاثیر قرار داد و میتوان مدعی شد با توجه به تعریف فرهنگ از دیدگاه متخصصان علوم اجتماعی این ها از ویژگیها و اجزاء فرهنگ هستند پس تا حدود زیادی فرهنگ تحت تاثیر مدرنیته بودن از لحاظ مکانی و زمانی قرار گرفت.
گیدینز معتقداست که تقویت مناسبات اجتماعی جهانی که محلهای دور از هم را چنان به هم ربط میدهد که هر واقعه محلی تحت تاثیر رویدادی که با آن فرسنگها فاصله دارد و شکل میگیرد و بر عکس (جهانی شدن و فرهنگ، جان تامیلسون، ص 72)، این تعریف که روایت آشکاری از ارتباط پیچیده است که مدرنیته ذاتاً جهانی ساز است بین جهانی شدن و مدرنیته ارتباطی تنگاتنگ وجود دارد.
جهانی شدن تجربهء محلی
زندگی محلی بر خلاف زندگی جهانی که در هوا یا بین پایانههای کامپیوتری معلق است در واقع بیشتر زمان و مکان را تصرف میکند و محدود است." واگنر معتقد است که : مدرنیته فرایندی است که در جریان آنها مردم از بافتهای اجتماعی هویت بخش بیرون انداخته میشوند ...مانند: مهاجرتهای اجباری پس از جنگها"(برگرفته از جهانی شدن فرهنگ،جان تامیلینسون و....، ص76)، مدرنیته به این معنا نیز مردم را جابجا میکند و باعث تحول در زندگی آنها شده و هویت آنها را در شهرهای بزرگ از آنها میگیرد " مارشال برمن معتقد است که: بلواهای جمعیتی عظیمی که میلیونها تن از مردم را از سکونتگاههای آبا و اجدادی شان ریشه کن کرده و در آن سوی جهان به درون زندگی جدیدی پرتاب میکند"(برگرفته از جهانی شدن فرهنگ، جان تامیلینسون و....، ص87)، جابجایی رخ میدهد و مدرنیته فرایندی است که باعث میگردد که محل از محو گردد و تحت تاثیر عوامل گوناگون گردد.
مدرنیته جهانی
جان گری عمدتاً به دلیل ارتباطی که به نظر او بین جهانی شدن و خواص جهان شمول ساز مدرنیته وجود دارد ، جهانی شدن را تقریباً به طور کامل یک پدیده اقتصادی تعریف میکند (برگرفته از جهانی شدن فرهنگ، جان تامیلینسون و....، ص97)، او معتقد است که جهان شمول گرایی یکی از کم فایدهترین و در واقع خطرناکترین جنبههای سنت فکری غرب به عنوان ایمان متافیزیکی به این که ارزشهای محلی غرب برای تمام فرهنگها و مردم جهان معتبرند توصیف میکند و این اصل فرهنگی جهان شمول را به عنوان یک شالوده فکری در پروژه سقراط درباره زندگی آزموده شده ، در احساس مسولیت مسیحیت برای نجات تمام بشریت و در پروژه جنبش روشنگری برای پیشرفت به سوی یک تمدن انسانی جهان شمول میتوان دید (همان، 98)، با توجه به مطالب گری او جهان شمولی را نامشروع میداند و به نحوی به آن اعتراض میکند از سوی مدرنیته در غرب باعث رشد ارزشهای محلی غربی شده و از سویی باعث از بین رفتن ارزشهای محلی دیگر نقاط جهان میگردد زیرا غرب با تولید کالاها و خدمات و ارسال آن با ارزشهای خود ارزشهای محلی دیگر را تحت تاثیر قرار میدهد. در این صورت جهان شمولی به عنوان یک امری مذموم دیده می شود که فرهنگ وشیوه های زندگی دیگر نقاط را تحت تاثیر قرار میدهد.
فرهنگ جهانی
اٌلف هنرزمعتقد است که: هم اکنون یک فرهنگ جهانی وجود دارد، اما بهتر آن است که از معنای این گفته مطمئن شویم هیچ گونه همگن شدن تام و تمام نظامهای معنی و بیان روی نداده است و به نظر نمی رسد که چنین چیزی به این زودی محتمل نباشد اما جهان به شبکه ای از روابط اجتماعی تبدیل شده است و بین مناطق مختلف آن جریانی از معانی و نیز جریانی از افراد و کالاها جاری و ساری است (برگرفته از جهانی شدن فرهنگ، جان تامیلینسون و...، ص99)، شاید منظور هنزز این باشد که جهانی شدن فرهنگ به صورت ارتباط پیچیدهای وجود دارد و این یکپارچه شدن ، شبکهای شدن ، راه و رسم ها و تجربه های فرهنگی در سراسر جهان را میتوان به صورت بسیار کلی فرهنگ جهانی قلمداد کرد و منظور از فرهنگ جهانی به معنای قویتر، ظهور فرهنگ واحدی است که تمام افراد روی زمین را در بر میگیرد و جانشین تنوع نظامهای فرهنگی میشود البته چنین فرهنگی به وجود نیامده است و باید درباره ظهور آن در آیندهای نزدیک نیز شک کرد.
این مسئله در عین حال مسائلی هستند از یک سو ، امیدها آرزوهای برپایی دنیای بهتری که در آن همه انسانها بتوانند در وحدت ، رفاه و صلح و صفا زندگی کنند و از سویی دیگر ترس و بیم از پریشان شدن که در آن تنوع فرهنگهای جهان در هم فشرده شود و به صورت فرهنگی مسلط تحلیل رفته و همگن شده درآید، آنها را به پیش راندهاند پس سخن از یک فرهنگ جهانی نوظهور گفتمانی و فعلاً در حد بحث خواهد بود.
پیشینه و تصورات تاریخی درباره فرهنگ جهانی
ایده جهانی شدن فقط مربوط به دورههای معاصر کنونی نبوده است یا این که در مرحله شتابان کنونی مدرنیته جهانی به تصور درآمده باشد انواع گوناگون حدسها و تصورات و گمانها درباره پیدایش فرهنگ جهانی در کشورهای مدرن دنیا وجود داشته است. روایتهای مختلفی از قوم محوری نیز در جوامع وجود داشته است که از انزوا تا انتقال فرهنگی جوامع مدرن امروزی میرسد، "بومیان آمریکا معمولا خود را موجود انسانی میخوانند تا بین خود وخارجیان تمییز قائل شوند یا قبایلی در قطب شمال و قبایلی در منطقه آمازون یا گینه جدید هستند ، چنین مردمی دنیا را همان دنیای خاص خود میدانستند و احتمالا هویت فرهنگی خویش را در معرض تهدید رقیبان نمیدیدند، (برگرفته از جهانی شدن فرهنگ، جان تامیلینسون و...،ص105)، پس ادعا میتوان کرد که در بسیاری از مناطق جهان به صورت عملی نمیتوان از جهانی شدن سراغی گرفت. در آیین اسلام و به ویژه در مذهب تشیعه میتوان سراغی از حکومت جهانی موعود گرفت که با آمدن خود حکومت جهانی بر اساس عدل و عدالت بر پا میسازد.
اما در دوره معاصر می توان گفت قوم محوری وجود داشته و دارد " تخیل قوم محور و پروژهای آن برای تسلط فرهنگی فقط از طریق ساختمان عامدانه فرهنگهای دیگر که به عنوان آینه تقویت کنندهء فرهنگ مسلط باشد امکان پذیر است"(برگرفته از جهانی شدن فرهنگ، جان تامیلینسون و...،ص107)، پس قوم محوری برای تسلط بر جهان فرهنگی موجود است چنانچه امروزه اروپا و همراهان آن را امپریالیسم فرهنگی میخوانند، زیرا ازقرن 18به بعد داعیه تسلط بر جهان و بسط فرهنگ خودی را داشته و تا حدودی این کار را انجام دادهاند.
غربی سازی جهان
منظور از غربی سازی و غربی شدن چیست؟ آشکار است که منظور طیف وسیعی از چیزها و از جمله شیوع زبانهای اروپایی و فرهنگ مصرفی سرمایه داری غربی است که با سبک پوشیدن لباس آغاز شده و تا عوض کردن نوع زبان محاوره و موسیقی و پذیرفتن نوع معماری منازل و ایدههای فلسفی و فکری پیش میرود." روشن است که مرحله نخست جهانی شدن عمدتا تحت تاثیر توسعه غرب و نهادهای برخاسته از غرب بود. هیچ تمدن دیگری تاثیری این چنین فراگیر بر جهان ننهاده، یا تا این حد جهان را با نگاره خویش شکل نداده است، جهانی شدن اگر چه هنوز هم در سیطره غرب است، لیکن امروز دیگر نمی توان از آن فقط به عنوان موضوع امپریالیسم یک طرفه سخن گفت، روز به روز بیشتر معلوم میشود که جهانی شدن هیچ سمت و سویی آشکاری را ندارد و تبعت آن کمابیش در همه جا وجود دارد، پس مرحله کنونی جهانی شدن را نباید با مرحله قبلی آن که ساختارهایش روز به روز متزلزل تر میشود اشتباه گرفت "(برگرفته از جهانی شدن فرهنگ، جان تامیلینسون و...،ص131). با توجه به گفته های فوق جهانی سازی از غرب آغاز شده و با انتشار فرهنگ غربی جان گرفته است و رواج یافته است و تاثیر هیچ جامعهای تا این حد نبوده است اما امروزه این شکل یک طرف انتشار فرهنگ تا حدی منسوخ شده یا میشود و دیگر فرهنگسازی جهانی فقط تحت تاثیر غرب نیست. هر فرهنگی که خواهان غلبه فرهنگی است باید عوامل آن را نیز مهیا سازد و این بسیار مشکل است مگر با رشد دانایی و آگاهی و علم مهیا خواهد شد چنانچه که امروزه در صنعت و تکنولوژی کشورهای نظیر تایوان و کره و ژاپن از غرب جلو نباشند عقب هم نیستند، پس میتوان مدعی شد جهانی شدن سمت و سویی دگر گرفته یا خواهد گرفت.
"دو نظریه در رابطه با فرهنگ جهانی موجود است، یکی از این روشها عبارت است از: نظریه گرایش خطی به سمت جهانی واحد، در اصل چنین استدلال میشود که جهان دربردارنده تعداد بیشر و زیادی از گروه های مجزا و متمایز است . با گذشت زمان و اندک اندک، دامنه فعالیتها گسترش یافته است و گروه ها در هم ادغام شدهاند و ما ذرهذره با کمک علم و تکنولوژی در حال رسیدن به جهان واحدی هستیم ، جهان سیاسی واحد ، جهان واحد اقتصادی واحد ، جهان فرهنگی واحد. دومین تبین مسیر نسبتاً متفاوتی را بیان میکند اما نتیجه پیش بینی شده همان است چنین استدلال می شود که تفاوتهای تاریخی همه گروه ها همواره سطحی است، همه گروه ها در روش ساختارهای اصلی و معین مشابه هستند بدون شک، ساختارهای متفاووت و متعددی از این دست وجود داشته است اما آنها تسلسل الگو داری دارند . البته این همان نظریه مرحله ای توسعه انسانی است که از آغاز پیدایش خود در علوم اجتماعی عمومیت داشته است و در این مرحله نیز به جهان واحد فرهنگی میرسیم (سیاست و فرهنگ در نظام متحول جهانی، ایمانوئل والرشتاین، پیروز ایزدی، ص 270).
تمدن جهانی
منظور از این واژه نزدیک شدن انسانها از لحاظ فرهنگی به یکدیگر باشد و پذیرش وجود ارزش ها، باورها، آگاهیها، رفتارها، و نهادهای مشترکی که انسانها در سراسر جهان دارند، تمدن جهانی می تواند به چیزهایی اشاره داشته باشد که بنیادی نیستند و چیزهای که نه با یکدیگر ارتباط دارند و نه بنیادی هستند (برخورد تمدن ها و بازسازی نظم جهانی، ساموئل پی.هانینگتون، محمد علی حمید رفیعی، ص 87). اولین برداشت از این تعریف، این است که تمام جوامع دارای ارزش های مشخصی هستند مثل اینکه دزدی در تمام این جوامع ناپسند است، یا اینکه تعدادی نمادهای مشترکی مانند موسسه ها و خانواده هستند، دومین برداشتی که از این تعریف است این است که اشاره به مشترکات جوامع متمدن مانند سواد آموزی دارد که با جوامع ابتدایی مغایر است، برداشت سوم: به باورها و ارزش های وآموزه هایی اشاره دارد که بسیاری از مردم در تمدن غرب و بعضی افراد در تمدن های دیگر به آن اعتقاد دارند ، برداشت چهارم: گسترش الگوی مصرف غربی و فرهنگ مردمی در سراسر جهان به نوعی تمدن جهانی میانجامد.
اگر قرار باشد که تمدن جهانی شکل بگیرد باید ابتدا گرایشهایی برای ایجاد زبان جهانی و دین جهانی وجود داشته باشد، اگر بگوییم که انگلیسی یک زبان جهانی به بیراهه رفتهایم زیرا زبان انگلیسی در دهه های اخیر علاوه بر این که گسترش نداشته است بلکه محدود نیز شده است ، مثلاً در کشورهایی که مستعمره انگلیس بوده اند زبان های دیگری جایگزین این زبان شده است در پاکستان زبان اردو و در هند زبان هندی و در مالزی زبان مالزیایی زبان آموزشی به شمار می رود، درباره ادیان که تعدد ادیان در جهان بسیار است .
نتیجه گیری
جهانی شدن فرهنگی به سمت و سویی میرود که کشورهایی که دارای تکنولوژی و تکنیک و دارای فنآوری قوی هستند مسائل فرهنگی خود را به کشورهای دیگر تحمیل خواهند کرد، در این بین نیز کشورهای ضعیفتر در فنآوری و تکنولوژی با بومی سازی علوم انسانی میتوانند فرهنگ خود را حفظ کنند ولی مسالهای که جای تامل دارد شیوه و نحوه وارد کردن کالاهای بیگانه در یک کشور است که میتواند تمام زحمات را در این زمینه بر باد دهد، پس باید در این زمینه ها بازبینی و دقت بیشتری شود.منابع وماخذ
1.جامعه شناسی آموزش وپرورش، علاقه بند
2.مبانی جامعه شناسی ، بروس کوئن، ترجمه غلامعباس توسلی، زضا فاضل،1372
3.جامعه وتعلیم وتربیت، علی شریعتمداریریال 1370
4.جهانی شدن وفرهنگ، جان تامیلسون، ترجمه محسن حکیمی
5.سیاست و فرهنگ در نظام هانی، ایمانوئل والرشاین، ترجمه پیروز ایزدی، 1377
6.فرهنگ وجامعه، روزاموند بیلینگتون، شیلا استرا، ایریج، سایدز، آنت فیتز سیمونرف ترجمه فریبا غزید فتری، 1380
7.سیر آرا تربیتی در غرب، علی محمد کاردان، 1387
8.برخورد تمدن ها و بازسازی نظم جهانی، ساموئل پی.هانتیگتون، ترجمه محمد علی رفیعی
9.جامعه شناسی انحرافات اجتماعی، منوچهر محسنی، 1388
10.مبانی جامعه شناسی، امان ا...قرایی نقدم
11.جامعه شناسی آموزش وپرورش، امان ا..قرایی مقدم
12. جامعه شناسی آموزش وپرورش، محمود شارع پور، 1386