خرد ورزی

اندیشه،شیوه های اندیشیدن

خرد ورزی

اندیشه،شیوه های اندیشیدن

فرانسیس بیکن


بیکن در سال 1561 در لندن متولد شد و در رشته حقوق درس خواند بر اثر دسایس سیاسی یا اشتباهاتش که هنوز هم پوشیده است مدتی در زندان به سر برد پس از آن تا پایان عمر به کار نویسندگی پرداخت و در سال 1626 درگذشت.
 بیکن بر اثر تجربه به این نتیجه رسیده بود که پایبند عقاید دیگران بودن، نوعی بت پرستی است از این رو نخستین گام در راه درست اندیشیدن را رها شدن از پیروی کورکورانه می دانست و به این ترتیب موانعی را که بر سر راه تفکر آدمی است و انسان را به کج اندیشی می کشاند را بت می نامد که چهار قسم اند: بت های غار، بت های قبیله ای، بت های بازار، بت های نمایشی. مانع هایی که از دلبستگی شخصی بر می خیزد و زمینه روبه رو کردن هر یک از آدمیان به جهان ویژه خویش است بت غار است،  عیب هایی که از طبیعت آدمی سرچشمه می گیرد بت  قبیله است، واژه ها و سخنان فریبنده ای که آدمی را ندانسته به بیراهه می برد بت بازار است، نظریه ها و عقایدی که با آب و تاب و حالتی تبلیغی بر صحنه آورده شود و تماشاگران را شیفته خود کند و دیگر جایی برای اندیشیدن باقی نگذارد بت نمایشی است (نقیب زاده، ، س75 ص99).

در اندیشه بیکن تفکر باید عاری از هر گونه تقلید و پیروی بوده و برخاسته از تجارب و مشاهداتش باشد و خارج از عقاید شخصی و جانبدارانه و غیر منطقی فرد بوده و رنگ بوی از رنگ جماعت و مبین این ضرب المثل گر خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو، نباشد.  بیکن معتقد است که فلسفه ارسطویی نوعی از بت های نمایشی است که دانش را درکتب پیشینیان می جوید و می خواهد و می پندارند که با خواندن این کتب، بحث ها و جدل های منطقی بی آن که به طبیعت بنگرند به شناخت خواهند رسید. وی اعتقاد دارد که برای شناخت باید به سوی طبیعت رفت و قانون های طبیعت را آموخت و برای این کار باید راهی نو برگزید و تنها راه فراهم کردن را، نمونه های تجربی می داند که می تواند به دانستنی های جدید منتهی شود و راه سنجیدن، نمودهای طبیعی است، که نه تنها به رابطه ی دقیق آنها پی خواهیم برد بلکه چگونگی پدید آمدن آنها را نیز پیش بینی خواهیم کرد و به خواست خود آنها را پدید می آوریم و علم را برای پیش بینی کردن و دانستن و توانستن می داند.

بیکن ارزش دانش را در نیرو و توانی می داند که از آن بر می خیزد نیروی که به آدمی توان می دهد که آینده را پیش بینی کند بر طبیعت چیره شود و رویدادها را تحت کنترل در آورد و روش تجربی را بنیان می نهد (همان، س75ص99،)
تجربی ترین ذهن نمی تواند از مقدمات اساسی تفکر درست، اصول جمع آوری و سازماندهی مجموعه های داده ها، صرف نظر کند، از سویی دیگر حتی متفکری که با بیشترین امور تجریدی سر و کار دارد کوشش می کند تا فکر خود را با تجربه ارتباط دهد یعنی هرکسی خواه عقلانی و خواه تجربی گراه مجبوراست در زندگی خود از این روش ها هر دو در زمان ها و مکان های مختلف استفاده کند.  فقط این تاکیدی که دانشمندان تعلیم و تربیت روی یک جنبه بیشتر نموده اند به طوری که گفته شد: " بیکن روی تجربه تاکید می کند هر چند روش قیاس را نیز به طور کامل رد نمی کند و این روش را پیش بینی ذهن می نامد می گوید این روش ممکن است که راهی برای پرورش علوم  تلقی شود، اما تنها روشی که  فرد  می تواند درجاتی از یقین را تجربه کند تفسیر طبیعت است" (شریعتمداری، س7 ص75).
بیکن هر گونه تقلید کورکورانه را نفی می کند و بهترین شیوه ی درست اندیشیدن را تجربه و شناخت طبیعت می داند و مشاهده را بهترین راه و ابزار برای شناخت دانسته و استدلال  قیاس را  نیز به طور کامل نفی نمی کند اما نامطمئن می داند، از نگاه بیکن انسان باید خود تجربه و مشاهده کند و از دیگران تقلید نکند چنانچه تقلید را بت پرستی می داند بت به معنای جهل و نادانی. تفکر در دیدگاه وی دارای ابزاری است: مشاهده، تجربه (تکرارپذیری کاری) که بنیان تفکر بیکن می باشد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد