چکیده
تا کنون به صراحت و مدون تعریف صریح و مشخصی از تعلیم و تربیت، شیوه، اصول، مبنا، روش، نوع و زمان آغاز به آن در فرد با توجه به نقش بنیادی آن در هدایت انسانها و کاربرد آن در تمام لحظههای زندگی فردی و اجتماعی نشده است، چنین تعریف و بیانی، یکی از لوازم آموزش در مجموعه انسانهاست، محقق در پیفراهم نمودن نظریههای مختلف علمای تربیتی: خواجه نصیرالدین توسی در اسلام و دیویی درغرب است که مبانی و اصول و روشهای تربیتی و تفکر و اندیشیدن و استدلال از نظر آنان را بیان میدارد و سعی شده که مسائل و اهداف و روشها و مراحل تعلیم وتربیت و تفکر را مورد بررسی قرار دهد که متکی بر دیدگاه آن علما باشد.
واژگان کلیدی: خواجه نصیرالدین توسی، جان دیویی، تعلیم وتربیت، تفکر
مقدمه
یکی از ویژگیهای فطری انسان که در واقع از جمله عوامل اساسی پیدایش تمدن و فرهنگ به شمار میرود تعلیم و تربیت است. انسان از لحظهی تولد و به عقیده عدهای حتی پیش از آن به تعلیم تربیت نیاز دارد. انسان، افراد، اشیاء، محیط را میشناسد و این ارتباط با محیط نتیجه استعداد یا نیروی کنجکاوی و ارضاء نیازهای اوست اینها نیاز به هدایت دارد. همانگونه که تعلیم وتربیت را فقط نمیتوان از طریق مطالعه آثار دانشمندان به دست آورد بدون اینکه به انتقاد علمی آنها پرداخت و با تحقیقات علمی به یافتههای تازهتری دست یافت، اصول و روشها آن را نیز نمیتوان با مطالعه آثار و افکار و عقاید فیلسوفان گذشته و معاصر آموخت بلکه خود شخص باید به مطالعه تحلیل مسائل موجود بپردازد. به قولی حکیم آن است که جمیع حوادث و اجزای عالم، ذهن او را حرکت بدهد نه آنکه مانند کورها در یک راهی برود و هیچ نداند پایان آن کجاست. محقق کسی است که دنبال چرایی مسائل میگردد و میخواهد علت را بیابد و دربارهی مسائل و مشکلات گوناگون میاندیشد و میخواهد خود پاسخ مسائل را بیابد و کار محقق، تحقیق است نه خواندن و ازبرکردن کتابها و نوشتههای دیگران. مسائل و مشکلات تعلیم و تربیت، مسائل خود محقق هستند هر چند نوع این مشکلات بر حسب شرایط زمان و مکان فرق کند و بر این دلیل مکتبها و نظامهای مختلف تربیتی در جهان وجود دارد، که این تعالیم مختلف است که تنه و کالبدتعلیم و تربیت را زیبا میسازد و اعمال و رفتارهای مختلف انسان نیز به خاطر تعالیم متفاوت است.
امروزه تعلیم و تربیت چنان اهمیت بسزایی در جامعه دارد که برای انجام دادن هر کاری نیاز به آن شدیداً احساس می شود و هر کار بدون آموزش منجر به شکست است. دولت مردان و سیاستمدارن اگر خواهان پیشرفتی در کشور خود هستند، نخست باید پایه های تعلیم تربیت را به طور اساسی در جامعه و کشور سامان دهند و اندیشه را در قشرهای مختلف جامعه با آموزش و یادهی جاری و ساری نماید لذا این اهمیت است که محققین را وادار به تحقیق در این زمینه در کشورهای مختلف نموده است. در این مقله تلاش شده که تعلیم تربیت واصول آن از دیدگاه دو عالم با نگرشهای فکری متفاوت مورد تجزیه وتحلیل قرار گیرد، امید است مورد قبول ئاقع شود.
پرسش های تحقیق
<!--[if !supportLists]-->1. تعلیم تربیت اصول وروشهای آن از دیدگاه جان دیویی بررسی شود؟<!--[endif]-->
<!--[if !supportLists]-->2. تفکر از دیدگاه دیویی بررسی شود؟<!--[endif]-->
<!--[if !supportLists]-->3. تعلیم تربیت اصول وروشهای آن از دیدگاه خواجه نصیرالدین توسی بررسی شود؟<!--[endif]-->
<!--[if !supportLists]-->4. تفکر از دیدگاه خواجه نصیرالدین توسی بررسی شود؟<!--[endif]-->
روش شناسی : نوع تحقیق به کار رفته در این مقاله بنیادی و شیوه توصیفی بر اساس تحلیلهای منطقی و عقلانی میباشد که شیوه گردآوری مطالب به صورت کتابخانهای و با فیش برداری صورت گرفته است.
تعریف واژگان کلیدی
خواجه نصیرالدین توسی
خواجه نصیرالدین توسی در597ق. در توس به جهان گشود و درسال 673ق.دربغداد درگذشت و در کاظمین در جوار دو معصوم به خاک سپرده شد. در کودکی در آنجا مطالعات مقدماتی را انجام داد و بعد از مدتی به نیشاپور رفت، بعد به قم و اصفهان رفت در زمان حمله مغول بنا به دلایل متعددی که ذکر شده است به قهستان نزد اسماعیلیان رفت و پس از حمله هلاکو به به قلعه الموت در خدمت هلاکو درآمد و در اواخر در بغداد درگذشت(تعلیم وتربیت .مبانی آن، محمد بهشتی وهمکاران، ص119،س1386).
تفکر: لغتشناسان واژه تفکر را تلاش وکوشش این قوه بر حسب نظر عقل تعریف کردهاند، عالمان منطق فکر را بر دو حرکت، حرکت از مطالب به مبادی و از مبادی به مطالب می دانند( آئین خرد ورزی،بهشتی سعید،س 86ص167). تفکر نظامی از اعمال درونی شده است که به اعمال ویژه ختم میشود(روانشناسی پرورشی،سیف،س 1376،ص179). تفکر ازدیدگاه علمای مختلف تعاریف مختلفی دارد لذا این تعاریف مختلف در پی خواهد آمد.
جان دیویی
دیویی در سال 1859خانوادهای آمریکایی از طبقه متوسط به دنیا آمد، وی پس از گذراندن دوره ابتدایی و متوسطه تحصیلات عالی را را در دانشگاه زادگاه خود ادامه داد و در سال1879به درجه فوق لیسانس و چند سال بعد نیز به درجه دکتری نایل شد( سیر آرا تربیتی در غرب ، علی محمدکاردان،ص224،س1387).
جان دیویی
دیویی در دانشگاه از اندیشه های هگل تاثیر پذیرفت ، اما پس از تاثیر پذیری از اندیشه های داروین و گرایش های علمی و تجربی از ایده آلیسم گلی ومطلق گرایی او روی برگرداند و به طبیت گرایی رو کرد. " دیویی تحت تاثیر ایدآلیسم( پندارگرایی) جدید هگل فیلسوف المانی رار گرفت زیرا به نظر اودر نظریه هگل بیش از هر فیلسوف دیگر غنا و تنوع بینش وجود دارد. او مانند هگل "محیط گرا" بود و اهمیت تاریخ را برای شناخت مسایل اجتماعی حاضر تاکید میکرد(شعاری نژاد،ص461)، با این همه بسیاری از اندیشه نکته های بنیادی هگلی گه تضادی با نظریه داروین نداشت مانند تاثیر دوسویه دیالکتیکی، غلبه بر دو گانگی میان انسان و جهان، درون برون ، روان وتن وفادار ماند. " دیویی تا حد زیادی مدیون داروین، پیرس و جیمز بود، اما مبادی فکری خود را در فلسفه نخست از طریق سنت هگلی بنیان نهاد( مبانی تعلیم وتربیت، هواردا، اوزمن، سموئل ام، کراو غلامعلی سرمد و همکاران، ص221، س1379).
پراگماتیسم(ابزارگرایی)
پاگماتیسم فلسفه ای است امریکایی که به عنوان فلسفه تجربی ، فلسفه آزمایشی ، فلسفه آلی یا وسیل ای و جز اینها خوانده میشود( اصول وفلسفه تعلیم و تربیت، علی شریعتمداری، ص197)، اصطلاح پراگماتیسم از واژه یونانی پراگما به معنای عمل (action) مشتق شده است و نخستین بار توسط چارلز پیرس فیلسوف امریکایی در 1878وارد فلسفه کرد(فلسفه آموزش و پرورش، شعاری نژاد،ص451).پراگماتیسم یا عمل گرایی فلسفه بومی امریکاست و تاکید زیادی بر آزمودن ایده ها و اندیشه ها از راه عمل دارد. از بینانگذاران آن میتوان به چارلز پیرس، ویلیامز جیمز، جورج هربرت مید و جان دیویی را نام برد.فلسفه آلی، تجربی، آزمایشی، وسیله ای از نامهای دیگر فلسفه پراگماتیسم است. در فلسفه پراگماتیسم منبع نهایی هرگونه تصمیمی عقل انسانی است . برخورد مهاجران اروپایی با سرزمین جدید امریکا و کوشش جدید برای تشکیل جاعه ای پیشرفته بدون سابقه ای از تمددن مستلزم بکار انداختن مهارتها و معلومات برای بهبود زندگی جمعی بسیار مورد تاکید است.پراگماتیسم در حقیقت نوعی تجدید بنا در فسفه است. پایه گذاران مکتب پراگماتیسم با افکار فیلسوفان اروپایی آشنا بودند و در اثر تحریک علوم و تحولات اجتماعی به تجدید نظر و دوباره سازی فلسفه ترغیب گردیدند. به نظر جان دیویی آنچه را که به غریز انسان نسبت می دهند محصول فرنگ جامعه است. وی که بسیار وامدار نظریه داروین در خصوص تحول است در تبیین تعیم وتربیت انسان واژه های ارگانیسم ومحیط را همه جا به صورت متعادل بکار می برد. او انسان را ارگانیسمی زیستی و اجتماعی تلقی می کند که در تعامل با محیط است و در سایه این تعامل دائماً به دایره تجربه اش افزوده می گردد و همین مفهوم تجربه یکی از مفاهیم کلیدی فلسفه پراگماتیسم است که مورد تاکید دیویی بوده است.
در جریان زندگی موجودات انسانی به یاری تجارب خود که در تعمل با محیط کسب کرده اند قادرند مسائل زندگیخود را حل نموده و تحول و پیشرفت نمایند و از آنجایی که از دیدگاه عمل گرای موفقیت در زندگی فردی و اجتماعی در گرو حل مسائل می باشد، تعلیم وتربیت عمل گرا نیز بر همارتهای حل مسئله به عنوان یکی از اساشی ترین روش های علمی تاکید دارد.دیویی اساس تفکرات و اندیشه هایی که مقدم بر تجربه است را طرد می کند. چنین اندیشه های در نظر ایده آلیست های قدیمی ، واقع گرایان، پایدارگرایان دیده می شود و بر آزمایش و تجربه تاکید زیدی میکند یعنی از نظر وی اهداف آرمانها و طرح های ذهنی انسانها باید به وسیله عمل وتجربه آزمده شده و بر مبنای پیامدها و آثار و ناشی از عمل مورد ارزیابی قرار گیرد،همین دیدگاه باعث شده است هدفها و روشهای تربیتی نیز به این صورت آزموده شوند، یادگیری واقعی نیز از نظر دیویی زمانی رخ میدهد که بر اساس نتایج معتبر ومثبت عملی مورد قضاوت و ارزیابی قرار گیرد. علرغم نظر معنیگرایان، پایدارگرایان و بنیادگرایان که همه بر پیکره های اصلی دانشیا رشته های درسی تاکید داشته و به عبارتی موضوع مدار هستند دیویی بر جریان حل مسئله تاکید داشته و فرایند مدار است.
مفاهیم اساسی
هستی شناسی: تجربه در مفهوم وسیع آن اساس جهان شناسی پراگماتیسمی را تشکیل میدهد از آنها ادراک، احساس، تفکر، قضاوت، مقایسه، توصیف، سیر عقلانی و توجه به ارتباط با هم میباشند، بنابراین تجربه به ادراک حسی محدود نمیشود(علی شریعمداری، ص199)، دیویی معتقد بود که کار اصلی فلسفه حل مسایل فیلسوفان نیست، بلکه به حل مسایل انسانها میپردازد(شعاری نژاد، ص462)، در دیدگاه او هیچ اندیشهای ذاتی نیست و تجربه اولین شکل دهنده هستی انسان است(هوارد ا. اوزمن،ص222)، اندیشه فلسفی در صورتی ارزشمند است که در تحول اجتماعی یعنی تغییر افکار و اعمال اجتماعی موثر باشد(علی محمد کاردان، ص 227)، فرد، نوع و جامعه انسانی در حال شدن است( نقیب زاده، ص163)، برخلاف معنی گرایان و واقع گرایان که بر واقعیت ثابت جهان تاکید دارند، عمل گرایان یا تجربهگرایان واقعیت را امری متغییر میدانند. تجربه در مفهوم وسیع آن اساس جهانشناسی پراگماتیسمی را تشکیل می دهد. در این مفهوم تجربه شامل ادراک، احساس ، تفکر، قضاوت، مقلیسه ، توصیف، سیر عقلانی و توجه به ارتباط امور با یکدیگر است. بدین ترتیب تجربه محدود به ادراکات حسی نیست ، از طرفی تجربه محصول تاثیر متقابل فرد و محیط روی یکدیگر است. از نظر عملگرایان اشیاء در خارج وجود دارد ، اما وقتی این اشیاء برای ما واقعیت پیدامی کند و مورد درک ما قرار میگیرد که جزءی از تجربه گردند و ما از وجود آن به همان صورتی که هست آگاه نمیشویم. برای عمل گرایان مهم تجربه است که امر خارجی نیز به صورتی خاص در آن ظاهر میشود، آنچه برای ما واقعیت دارد تجربه ماست، از طریق تجربه جهان را می شناسیم ، واقعیت نهایی از نظر عملگرایان چیزی است که در تجربه ظاهر میگردد، از آنان آنچه ورای تجربه است قابل درک نمی باشد ونباید فرد برای درک آن تلاش نماید. عملگرایان متاثر از نظریه تحول معتقدند واقعیت جریانی است متحول و غیر ثابت و در حال توسعه و گسترش. اینکه همه چیز بر اساس تئوری تحول طبیعت به وجود میآید و تحول پیدا میکند، چیزی است که مورد قبول عملگراها نیز میباشد. از این دیدگاه دنیای مفاهیم از دنیای پدیدهها جدا نیست و همه چیز اعم از حوادث طبیعی و امور اجتماعی و فرهنگی طبیعی تلقی میگردند. بنابراین از نظر عملگرایان تغییر اساس واقعیت است و ما نیز باید پیوسته آمادهی تغییر در شیوههای کار خود باشیم. هدفها و وسایل آموزش و پرورش باید برای تجدید نظر دائم انعطافپذیر باشد و به روشهای عقلانی و علمی دنبال گردند به این ترتیب آموزش و پرورش هم هدف و هم وسیله است. هدف است برای اینکه قصد بهبود نوع بشر را دارد و از آن نظر وسیله است که راه بهبود و سعادت نوع بشر را نشان میدهد. همانگونه که کودک را نمیتوان از محیطی که در آن زندگی میکند جدا کرد همانطور هم نمیتوان مدرسه را از جامعه و زندگی جدا ساخت تربیت خود زندگی است نه آماده شدن برای زندگی. روش حل مساله جان دیویی به عنوان یکی از موثرترین روشها جهت هدایت تغییرات به جانب نتایج مطلوب است. مادامی که واقعیت تغییر شکل مداوم تجربه است، تجربه انسانی قادر است همواره برای مسالهای خاص بازسازی گردد وچیزی به دایره تجارب انسانی اضافه نماید.
معرفتشناسی: تجربه گرایی دوگانگی را، که به جدایی گیرنده از دریافته شده معتقد است، رد میکند. آدمی در دنیای ادراکش است، معلومات انسان کلاً به تجربه وابستهاند. این تجربه کردن پدیده ها، معرفت یا معلومات را تعیین میکند. زیرا پدیدارها پیوسته در حال تغییرند و به دنبال آن، معرفت با آن تغییر هماهنگ وهمانند باشند. آنچه امروز حقیقت است احتمال دارد فردا تغییر یابد (فلسفه آموزش و پرورش، شعاری نژاد، ص446، س1383). عملگرایان معتقدند که ذهن فعال و جستجوگر است نه فعلپذیر و گیرنده محض. ذهن با جهانی که منفک و جدا از خودش باشد روبرو نیست بلکه جهان شناخته شده به سیله ذهنی که با آن آشناست شکل میگیرد. حقیقت فقط ناشی از مطابقت افکار با واقعیات بیرونی نیست، بلکه قسمتی از واقعیت در نظر انسان وابسته به تصوراتی است که به کمک آنها انسان واقعیت بیرونی را بیان مینماید. معرفت حاصل داد ستد انسان و محیط اوست و حقیقت نیز صفتی برای معرفت است. در نظر یک عملگرا تواق درستی و حقیقت یک فکر منوط است به اینک وقتی آن فکر به مرحله عمل گذارده شود، بتوان نتایج عینی آن را مشاهده کرد. همچنین دیویی روش عقلانی را مطلوبترین راه کسب دانش میدانند. از نظر او وقتی یک مسئله بهتر درک میشود که راه حل و جایگاه آن مشخص گردد. بدین لحاظ معلم باید سازنده موقعیتهای یاذگیری برای مسائل خاص باشد. تمام موضوعات درسی وقتی برای شاگرد مفهوم دارند و زمانی وی قادر است بر آنها تسلط پیدا کند که بتواند نیازها و علائق شاگردان را ارضائ نماید به نظر یک معلم عمل گرا دانشآموز یک فراگیرنده طبیعی است زیرا کنجکاو است.
با نظر اینکه ساختمان اجتماعی در تجربیات فرد اثر میگذارد، پراگماتیستها متوجه دموکراسی شده و مبانی آن را که عبارتند از ایمان به استعداد افراد انسانی، ایمان به عقل آدمی همکاری به عنوان تجربیات دسته جمعی میپذیرند. با توجه به این مبانی آنان مدرسه فعال و شاگردان فعال را در نظر میگیرند، همانطور که دیویی گفته است فعالیت خودبخودی ملاک عمل نیست، بلکه اساس تعلیم و تربیت انتخاب کردن و هدایت تجربیاتی است که در زمینه اساسی و فهم مفید شود. بدین ترتیب وظیفه اخلاقی معلم سازمان دادن، انتخاب کردن و هدایت تجربیات اهمیتی خاص دارد، لیکن وظیفه معلم هدایت و تحریک رغبت شاگردان میباشد، در جریان کسب معرفت، مهم بکار افتادن نیروی تفکر است، حفظ و تکرار معلومات و مهارتها فاقد ارزش است.
ارزششناسی: در نظریه تجربهگرایی، ارزشها از حالت و وضع (condition) آدمی سرچشمه میگیرند. چون انسان بخشی از جامعهاش است، پیامدهای اعمال او، اعم از خوب یا بد، براساس نتایج آنها ارزیابی میشوند به این معنا که هرگاه از لحاظ اجماعی ارزشمد باشند ارزش آن عمل، خوب تلقی خواهد شد. پس ارزش در علم اخلاق و زیباشناسی به اوضاع و موقعیتی بستگی دارد که در آنها مطرح میشود، ارزشهای غایی وجود ندارد، زیرا حقیقت، همیشه نسبی و مشروط است، با این وجود این، داوریهای ارزشی همچون وسیلهای برای زندگی معقول که موفق، سازنده وسعاتمندانه است، مفید میباشد(فلسفه آموزش و پرورش، شعاری نژاد، ص 447، س1381). ارزششناسی عملگرا شدیداً وابسته به شرایط و موقعیتهاست چون ما در جهانی زندگی میکنیم که مدام در حال تغییر است، بنابراین ارزشها نیز باید در حال تغییر باشند. ارزشها وابسته به زمان، مکان و موقعیت ها هستند. ام.ری ارزشمند هستند که بتوانند سهمی در رشد شخصی یا اجتماعی داشته باشند. در مقابل اموری که تجربه را مانع گردیده یا محدود نمایند فاقد ارزش میباشند. بدین ترتیب انسانها (شاگردان) قادرند ارزشهای خویش را با توسل به آزمودن و بازسازی آنها به شیوه عملی به اثبات رسانند. در تعقیب روش علمی، منطق عملگرا، منطق اسثقرایی است. اظهارات و مدعیات قابل تجربه وآزمایش و آزمودن باشند این منطق تجربه گرا نسبت به حقایق مقدم بر تجربه و تفکر قیاسی ناشی از آن با دیده شک و تردید مینگرند. ارزشها همچنین در نظر عمل گراها هستند. قواعد اخلاقی و کردارها ثابت نیستند بلکه باید با تغییر فرهنگها و جوامع تغییر نمایند. آنها معتقدند همانگونه که باید به آزمودن درستی اندیشهها و افکار خود بپردازیم ، ارزشها نه از ناحیه قدرتی به ما تحمیل گردند، بلکه ما باید خود آنها را به دنبال بحثهای آزاد واطلاعات مبتنی بر شواهد عینی بپذیریم.
کاربردهای تربیتی
تربیت از تجربه به وسیله تجربه و برای تجربه است(نگاهی به فلسفه آموزش و پرورش، میر عبدالحسین نقیب زاده، ص167،س1374)، عملگرایان معتقدند که تعیم وتربیت باید طبیعی و مربوط به رشد انسان به عنوان پیچیدهای از حیوانات باشد آنان مدتها از مدارسی که کودکان بتوانند در حوالی آن حرکت کنند یعنی از مدارسی باز و محیط محرکی که عنصر طبیعی را در تعلیم و تربیت وارد کنند حمایت میکزدند( هوارد ا.اوزمن،ص223)، در تجربه گرایی دو پدیار مهم وجود دارد و همه نظرها و در همه امور از آن دو متاثر میشوند و آنها عبارتند از: "تجربه" و "تغییر". انسان معیار اصلی میشود و جهان یا کیهان همان مقداری که او میتواند به آن معنا دهد، وجود دارد. به عبارت دیگر آنچه که انسان نمیتواند تجربه کند، نمی تواند برای او واقعی باشد(فلسفه آموزش وپرورش، شعاری نژاد، ص447)، "به نظر پراگماتیستها تعلیم و تربیت هم به نوسازی اجتماعی کمک کند هم یک کار مهم تجربی باشد، تعلیم وتربیت باید هم طالب جستجوی پاسخهای جدید به مشکلات امروز ما در اقتصاد، سیاست و دیگر ابعاد زندگی باشد هم روح انسانی را ارتقا بخشد( هواردا.اوزمن، ص236)، سودمندی و به کار آمدن. یعنی یک اندیشه آنگاه درست است که به کار آید و مشکلی را بگشاید. به کار آمدن تنها معیار درست بودن اندیشههاست( نقیب زاده، ص162)، آنها دانش را به عنوان یک جریان قابل آزمایش و موضوع قابل تجدیدنظر میدانند. در حالی که در فلسفه های سنتی با دانش و معرفت به عنوان یک شاکله ازلی و پایدار که در بر دارنده حقیقت است برخوردمیشد. برای عمل کرا تربیت آموزشگاهی یا آموزش وپروزش یک فرآیند تجربی است. انظر دیویی تجربه آموزشگاهی هنگامی میتواند موجب رشد شخصی و اجتماعی گردد که با شیوه عقلانی پیشرفته و در قالب روش حل مساله تداوم پیدا کنند.
آنها به برنامه درسی بین رشتهای تاکید دارند، در حالی که معنی گرایان، واقع گرایان، پایدارگرایان و بنیادگرایان نسبت به برنامه درسی بین رشته ای شک وتردید دارندچرا که معتقدند شاگردان باید صرفاً موضوعات درسی سازمان یافته را مطالعه نمایند.
"در نظر تجربه گرایان یادگیری همیشه یک امر فردی شده است و هرکس مسئول یادگیری خودش میباشد. یعنی خود شاگرد بایدتجربه کند و یاد بگیردو معلمان نباید آنها را با قالبهای پندارند که اماده پرشدن هستند و معلمان وظیفهای جز این ندارد که آن قالبها را پرکنند"(فلسفه آموزش وپرورش، شعاری نژاد، ص449). برنامه درسی نباید گذشته را محور قرار دهد و میراث اجتماعی تعیین کننده محورهای درسی باشد بلکه باید زندگی خوب در حال و آینده مورد توجه باشدو باید محافظ دموکراسی باشد(فلسفه آموزش وپرورش، شعاری نژاد، ص448).
دیویی مدرسه را بهعنوان میناتور جامعه میداند، برای همین نباید بین مدرسه و جامعه دیوار کشید، از نظر او فعالیتهای مدرسهای دارای سه کارکرد اساسی است: ساده کردن، خالصگردانیدن مواد و برنامههای درسی وبالاخره ایجاد تعادل در میراث فرهنگی. در فرایند ساده کردن مدرسه ، عناصر میراث فرهنگی را انتخاب و آنها را از حالت پیچیده و غیر قابل هضم به صورت واحدهای درسی مناسب علائق و آمادگیهای شاگرد در میآورد. در فرآیند تصفیه و خاص گردانیدن، عناصری که از نظر فرنگی ارزشمند هستند انتخاب و عناصری که تکامل و رشد را محدود میکند به کنار گذاشته میشوند. در فرایند متعادل ساختن، مدرسه عناصر برگزیده و تصفیه شده را یکپارچه گردانیده و تجارب خالص را با یکدیگر هماهنگ مینماید. در این مدارس بر تنوع و تکثر فرهنگی تاکید شده و با مبنا قررار دادن یادگیریهای مشترک، مدارس باید در پی دستیابی به نوعی اجماع عمومی تلاش کنند، دیویی به عنوان جامعه باز و مشارکتی، به تساوی و برابری فرصتهای تربیتی مدارس تاکد دارد و مشارکت نه تنها کیفیت تربیت را محدود نمی کند بلکه آن را بهبودمیبخشد. معلم با فکر حل مسئله را در مرکز توجه قرار میدهند ضمن اینکه به موضوعات درسی بی توجه نمیباشند ، از آنها به عنوان ابزاری مناسب جهت هدایت فعالیتها به جانب حل مسئله استفاده میکنند و امید دارند با استفاده از روش حل مسئله شاگردان این فرایندها را به موقعیتهای بیرون از مدرس انتقال داده و جدایی مدرسه و جامعه را به حداقل برسانند و تلش آنها مصروف آن است که کلاسها را به یک جامعه فعال یادگیری فعال نمایند، جایی که دانشآموزان با یکدیگر با رغبت و علاقه همکاری متقابل دارند و سرانجام اینکه معلمان به عوض تاکید بر حفظ وضعیتهای موجود، باید دانشآموزان را در جهت تعقیب و کشف و پژوهش هدفهای تربیتی ترغیب نمایند که از پیش تعیین نگردیده و در جریان یادگیری به دست میآید.
ابزارگرایان روشهای را ترجیح میدهند که انعطافپذیر بوده، قابلیت استفاده به صورتهای مختلف را داشته باشند، به همین منوال آنان ساختمان و وسایلی را که برای مدرسه میپسندند که مفید باشد( هواردا. اوزمن، ص236)، دیویی با روشهای معمول که در آن بر انتقال اطلاعات و فعالیت معلم و نقش اساسی او در آموزش تکیه میشود و عمل را نوعی تکرار برای تثبیت فلان قاعده یا اصل در ذهن دانشآموز میداند مخالف است ، زیرا با چنین روشی دانش آموز تنها مطلب را به طور ماشینی و سطحی یاد میگیرد و چنین روشی مانع رشد هوش به معنای پویا وخلاق است( علی محمد کاردان، ص232)، در مورد روش تدریس دیویی، وقتی درباره روش فکر کردن بحث میکنیم باید توجه داشته باشیم که فکر کردن روش اساسی تجربیات تربیتی یا به عبارت دیگر اساسیترین روش آموزشی است. تفکر باید در ضمن تجربه حاصل گردد ، جدا کردن تفکر از تجربه کاری است بی اساس و مطالب درسی تازه را شاگرد باید بیاموزد و تازمانی که این مطالب توجه او را جلب نکند تجربیات او را وسعت نبخشد برای او مفهومی ندارد و روش تدریس را همان روش تحقیق میداند و در جریان تحصیل و مطالعات موضوعات درسی شاگرد باید شخصاً با وضعی نا معین روبرو گردد.
هدفهای آموزش و پروش
<!--[if !supportLists]-->1. تندرستی<!--[endif]-->
<!--[if !supportLists]-->2. کسب مهارتهای حرفهای<!--[endif]-->
<!--[if !supportLists]-->3. آموزش و یادگیری چگونگی صرف مطلوب وسودمند اوقات فراغت<!--[endif]-->
<!--[if !supportLists]-->4. آمادگی برای پدر و مادر شایسته شدن<!--[endif]-->
<!--[if !supportLists]-->5. پیدایش توانایی برخورد با مسائل اجتماعی<!--[endif]-->
<!--[if !supportLists]-->6. درک اهمیت دموکراسی(فلسفه آموزش وپرورش، عاری نژاد، ص448).<!--[endif]-->
تفکر ازدیدگاه دیویی
دیویی فیلسوف و پیشگام برجسته تربیتی پراگماتیسم جان دیویی است که میتوان گفت ویلیام جیمز پراگماتیسم را فلسفه عامه پسند و مردمی ساخت و دیویی آن را به صورت یک سیستم فکری نظامدار ساخت( شعاری نژاد، ص460)، دیویی یک پراگماتیسم بود و این نظریهای است در پاسخ به این پرسش که معیار درست بودن یک قضیه چیست؟ سودمندی و بکار آمدن را پاسخ میدهد. اندیشه در این دیدگاه وقتی درست است که به کار آید و مشکلی را حل کند، بکار آمدن تنها و سودمندی معیار درست بودن اندیشهها میداند. از نظر این دیدگاه همه چیز در حال شدن است و تغییر میکند و انسان در هر مرحله و لحظهای در دگرگونی و گذر است و از سویی جامعه انسانی در هیچ حالی ثابت نمانده و در گذر است. از این رو دردیدگاه پراگماتیسم، اندیشه و قضاوتهایی که زمانی درست شمرده میشدند ممکن با گذشت زمان درستی خود را از دست بدهند، زیرا درست بودن یک اندیشه همواره وابسته به زمان و شرایط معینی است. در این دیدگاه تربیت از تجربه به وسیله تجربه و برای تجربه است و از سویی چگونگی تجربه نیز بسیار اهمیت دارد، برای اعتبار چگونگی تجربه نیز دو اصل را بیان میکنند
<!--[if !supportLists]-->1. اصل پیوستگی<!--[endif]-->
<!--[if !supportLists]-->2. اصل تاثیر دوسویه<!--[endif]-->
اصل پیوستگی: در این اصل هر تجربهای به تجربههای دیگر پیوسته است و درتجربههای پس از خود زنده میماند(نقیب زاده،س75،ص165). تجربهای که به تجربههای بیشتری بستگی داشته باشد و تجربههای بیشتری را ممکن گرداند با اهمیتتر است و تجربهای که شوق به تجربههای بعدی را در انسان برانگیزد تجربهای خوب است و تجربهای که سبب بیزاری از تجربههای بعدی گردد، بد است، زیرا بازدارندهی تجربه و در نتیجه بازدارندهی رشد و تحول است و معیار خوبی و بدی یک تجربه، در نتیجههای آن است نه در خود آنها. به این صورت اصل پیوستگی تجربه آینده را در نظر دارد ولی نه جدا از تجربههای اکنون هر تجربه باید چنان باشد که انسان را برای تجربههای آینده آماده کند. این اصل نشان میدهد که هر تجربه به گذشته و آینده پیوسته است تجربههای گذشته زمینهی تجربههای اکنوناند و تجربههای حال زمینهی تجربههای آینده و بعدیاند و در آنها تاثیر دارند.
اصل تاثیر دوسویه: هر تجربه کننده هم تاثیر میگذارد و هم تاثیر می پذیرد. درتجربهها هم عاملهای درونی در کارند وهم عامل بیرونی. نتیجه برخورد این دو عامل وضعیت نامیده میشود. افراد در جهان در ردیفی از وضعیتها زندگی میکنند یعنی با چیزها وکسان دیگر رابطه تاثیر متقابل دارند(همان ،س75،ص166 ).
دیویی یادگیری را نتیجه دگرگونی میداند که در ما صورت میگیرد. تجربه ابزاری است که در فهمیدن وضعیتها بعدی به ما کمک میکند. چیزی که امروزه تمدن نامیده میشود درنتیجهی تجربههای است که در محیط و در شرایط تجربه ایجاد شدهاست. به نظر دیویی دانستنیها، مهارتها، ابزارهایی هستند که انسان را در سازگار شدن با وضعیتهای تازه و حل مسائل یاری میکند. هوش را نیز ابزاری برای حل مسائل دانسته که در ضمن حل مسائل هوش تحول مییابد. از نظر دیویی چون جهان ناپایدار و گذرنده است نمیتوان وضعیتهای آینده را و مشکلهای آن را پیش بینی کرد به این ترتیب عرضه کردن راه حل کلی نیز نا ممکن است. از این رو به جای اینکه مشکلهای معینی را برای شاگردان طرح کنیم باید توانایی حل مسائل را درآنها پرورش دهیم. و به این صورت شاگرد باید با مشکل و مسئله روبرو گردد به کوشش بپردازد از سویی اندیشیدن نیز در برخورد با وضعیت هایی که مشکل ایجاد میکنند پدید میآید و بهترین روش آموزش را به کار بردن روش پژوهشی علمی از سوی خود دانشآموز میداند. فرد یا شاگرد در برخورد با مسائل پرسش دقیق مطرح کند و به جستجو و گردآوری مطالب پرداخته و در زمینهی اطلاعات گرد آوری شده به پاسخهایی میرسد و سپس به سنجش و آزمایش پاسخ می پردازد تا از درستی آنها مطمئن شود. اندیشه واقعی را نتیجه نیازهای علمی وابسته به شرایط طبیعی و اجتماعی میداند.
اندیشیدن دقیق منطقی همیشه با تجربه و وضعیتهای معین و مشخصی آغاز میشود و در واقع بازتاب آنهاست (همان،س75،ص168). آغاز اندیشیدن با شک ابهام باشد شکستنی است و اندیشبدن به خودی خود پدید نمیآید بلکه همیشه چیزهایی معین است که آن را بر میانگیزد. دیویی تنها آزادی واقعی را آزادی عقل مینامد و آزادی بیرونی را یک وسیله میداند برای رسیدن به هدف ،پس آزادی عقل ،آزادی در مشاهده، قضاوت که به وسیلهی هدفهای با ارزش برانگیخته میشود.
در دیدگاه دیویی نباید معلم به شاگردان اطلاعاتی بدهد، زیرا دادن اطلاعات زمانی سودمند خواهد بود که برای حل مسئله به آن نیاز باشد زیرا اطلاعات زمانی به کار روند برای شاگرد شناخته میشوند، اطلاعات زمانی که با تجربه و عمل آمیخته شود برای فرد فهمیدنی و درک کردنی خواهد شد.
خواجه نصیرالدین توسی
خواجه نصیرالدین توسی در597ق. در توس به جهان گشود و درسال 673ق.دربغداد درگذشت و در کاظمین در جوار دو معصوم به خاک سپرده شد. در کودکی در آنجا مطالعات مقدماتی را انجام داد و بعد از مدتی به نیشاپور رفت، بعد به قم و اصفهان رفت در زمان حمله مغول بنا به دلایل متعددی که ذکر شده است به قهستان نزد اسماعیلیان رفت و پس از حمله هلاکو به به قلعه الموت در خدمت هلاکو درآمد و در اواخر در بغداد درگذشت(تعلیم وتربیت .مبانی آن، محمد بهشتی وهمکاران، ص119،س1386).
مفاهیم اساسی
هستی شناسی: خواجه نصیرالدین توسی انسان را موجودی بالاتر از سایر موجودات دانسته که دارای قوه شعور و عقل بوده و ملاک برتری او بر دیگر موجودات تفکر و قوه عقل او میباشد، "انسان موجودی است که به لحاظ مراتب وجود از جماد و حیوان برتر است، زیرا در. و عین مشتمل بودن بر قوای متنوع نباتی و حیوانی و نیزبا برخورداری از ویژگیهای چون تغذیه، رشد، تولید مثل، احساس، حرکت ارادی، دارای نفس ناطقه وعقل و اراده است و ملاک برتری او برجماد و حیوان، عقل و اراده اوست"(تعلیم وتربیت ومبانی آن، محمد بهشتی وهمکاران، ص122). وتنوع و تکثر مراتب وجود را بر اساس مقتضای طبیعت و حکمت دانسته است. و انسان را دارای دو بعد نفس وبدن دانسته است و نفس را از جسم انسان جدا دانسته و امری مجرد میداند که با جسم انسان ارتباط تنگاتنگی دارد و در همدیگر تاثیر دارند. نفس از دید وی نفس با یگانگی و وحدتی که دارد شامل بر نیروی نباتی، حیوانی وانسانی اشت و دارای نیروی ادراک و محرکه است." نفس انسان با اینکه وحدت و بساطت دارد، مشتمل بر قوای متنوع نباتی، حیوانی و انسانی است و علاوه بر قوای غاذیه، منمیه و مولوده، دارای قوه مدرکه و محرکه است( همان، ص123). انسان را دارای ویژگیهای میداند که در دیگر موجودات وجود ندارد و دیگر موجودات از این ویژگیها تهیاند: اراده و اختیار، خرد ورزی، اجتماعی بودن، حرکت تکمیلی وتکاملی، باریابی به مقام قرب الهی
معرفت شناسی:
مهمترین ملاک برتری انسان بر حیوان را ادراک و شناخت انسان میداند، " ادراک و شناخت عبارت است از اینکه صورت مدرک پیش ادراک کننده تمثل یابد و در ذهن او حاضر شود(همان،ص130)، خواجه نخستین باب معرفت و شناخت معرفت از طریق حس میداند و معتقد است که علوم طبیعی و تجربی، ریاضی وهیئت بر این معرفت استوار است. او برای معرفت اقسامی قائل است : معرفت حسی: آدمی به واسطه حواس ظاهری اعیان موجودات مادی را میشناسد و چون در برابر شیئی مادی قرار گیرد، صورت جزئی و شخصی آن شئی در نفس او متمثل میشود و به کمک حافظه میتواند آن صورت را نگهداری کند.
معرفت خیالی: ادراک شئی مادی است با تمام ویژگیها و خصوصیاتش ، خواه آن شئی مادی باشد یا غایب اینمعرفت با قوه خیال به دست میآید.
معرفت وهمی: درک معانی جزئی غیر محسوس است،.
معرفت عقلی:معرفت حقیقی را ادراک معقولات میداند که ئی به نحوه کلی و مجرد از ماده و خصوصیات ماده ادراک شود.
معرفت شهودی: برتر از معرفت عقلی است است که شهودی و حضوری است ، اهل حضور کشف و شهود حقایق جهان هستی را مشاهده میکند، بی گمان معرفت کسی که آتش را از نزدیک مشاهده میکند و با نور آن موجودات دیگر را میبیند، ازمعرفت آن که از راه دور به وسیله دود پی به آتش میبرد بالاتر است.
معرفت ربانی : گرفتن وافاضه علم از باری تعالی و مبدائ غیبی است بدون آن که تعلیم و اکتساب و تفکر در میان باشد.
ارزش شناسی :
خواجه توسی بر این باور است که مردم در فطرت مستعد خیر و سعادت و شر وشقاوت است و در نفس آدمی گرایش به خیر و شر نهفته است و زمینه های سعود وسقوط در نهاد او قرار داده شده است( همان ، ص137)، پس انسان را دارای دو گونه توانایی میداند که انسان در انتخاب آن مختار است پس برای انسان قائل به تغییر است. از دید خواجه ارزش انسان در این است که قابل تربیت است و قائل به تکامل و تکمیل شدن و بالا رفتن است، انسان را دارای فطرت و مستعد سعادت و شقاوت میداند، در نفس انسان شر و خیر نهفته است اگر او را به حال خود رها نکنند و او را از توجه به شقاوت و خسران مانع شوند بی گمان به سوی کمال حرکت میکند. با این تفاسیر در انسان قائل به تغییرند و معتقدند که انسان رو به سوی کمال و خسران دارد. خواجه در جایی دیگر قائل به تغییر در اخلاق است و اخلاق را قابل تغییر میداند." وی بر این عقیده است که انسان به گونهای آفریده شده است که میتواندصفات، عادات، ملکات اخلاقی خویش را تغییر دهد و هرخلقی را که بخواهد با رفتار مکرر و متناسب با آن برگزیند(همان، ص126)، پس با توجه به این مطالب میتوان گفت که او قائل به تغییر در انسان است که با بودن عقل و اندیشه در انسان این تغییر را میتوان هدایت کرد" انسان موجودی است برخوردار از عقل و اندیشه و اراده و هر خلقی را بخواهد میتواند برگزیند و چون چنین است ، تعلیم و تربیت ، بعثت، انبیاء، تنبیه و پاداش، کیفر معنی و مفهوم پیدا میکند، اما لازمه آن پندار که آدمی نتواند اخلاق خویش را تغییر دهد، بیهودگی وجود عقل و اندیشه و اراده و معطل گذاردن آنها و باطل دانستن شریعت ، دیانت و تربیت و نیز واگذاردن انواع تادیب، تشویق، تنبیه، پاداش، و کیفر وهمچنین تبرئه کردن مجرمان و گناهکاران است(همان، ص136).
تعلیم و تربیت
ما در این زمینه ضرورت و اصول تعلیم وتربیت را از زبان خواجه بررسی میکنیم، ابتدا ضرورت تعلیم و تربیت را مورد بررسی قرار میدهیم.
ضرورت تعلیم وتربیت: انسان دارای شئونی وجودی گوناگون، توانائیها، استعدادها و آمادگیها متنوع است و در درون وی، گرایش به خیر و شر و سعادت و شقاوت نهاده شده و زمینههای صعود و سقوط در سرشت او تعبیه شده است ، به همین دلیل ، به پرورش نیروها و هدایت گرایشها و شکوفاسازی قوای خود سخت نیازمند است تا به کمال علمی و عملی دست یازدو به سعادت نهایی و مقام قرب بار یابد(همان،ص142)، پس خواجه دلایل متعددی برای ضرورت تعلیم وتربیت بیان میدارد که توانیی واستعداد و ...را در این زمینه بیان می دارد، از سویی دیگر با توجه به آیات قرآن تعلیم و تربیت را برای انسان اجباری میداند و بر اساس احادیث علمآموزی بر زن و مرد واجب میداند و حکومت فرهیختگان را بر مردم ضروری میداند.
تربیت پذیری
در عرصه تکوین پذیرش، صورت از جانب ماده پایه و اساس تکامل و دگرگونی است، در عرصه شد و تکامل معنوی معنوی نیز تربیتپذیری و یادگیری از بنیانهای تعلیم و تربیت انسان به شمار میرود( برگرفته از اخلاق ناصری، ص 59-62)، خواجه معقد است که آدمی در موقعیتهای متفاوت و از عوامل درونی و بیرونی مجالستها و نیز رفتارها نقش میپذیرد و شخصیت خود را میسازد، اگر خصیصه ذاتی وساختاری نبود(شخصیت) رشد و تکامل، تعلیم وتربیت، هدایتو نبوت و رسالت معنا نمییافت( برگرفته ازآغاز و انجام جهان،صص35-59،همان ص143)، پس تربیت پذیری را خواجه در انسان میشناخته و به اهمیت آن آشنا بوده است. مراتب تربیت پذیری:
1: تربیت پیری قوا: انسان دارای نفس بهیمی است، سبعی و ملکی است، وی این سه نفس را با نفس اماره، لوامه، مطمئنه منطبق ساخته است.
2: تربیت پذیری افراد: تربیتپذیری در میان آدمیان متفاوت است. برخی دراین زمینه آمادگی بیشتری دارند و به سهولت میتوان آنان را تربیت کرد و خلقی را جانشین خلق پیشین کرد ولی پارهای در برابر تربیت و هدایت از خود مقاومت نشان میدهند. خواجه به تفاوت های فردی اشاره کرده است و دانسته انسانها در تربیت با هم متفاوت بوده و با هم تفاوت دارند.
3:تربیت پذیری کودک: تربیت پذیری کودک و نوجوان را از بزرگسالان بیشتر میداندو این را امر مهمی قلمدادمیکند که نباید هرگز از آن غفلت کرد و باید آنها را از همان اوان کودکی با محبت سیراب کرد و آنان را از مخاطبت با نااهلان بر حذر داشت.
عوامل تربیت
از جمله عواملی که انسان را میسازد، اعمال و رفتار و اندیشه ای اوست که وقتی عملی و رفتاری شود، در درون نفوذ میکند و رفته رفته به صورت ملکه راسخ در آید و آنچنان سخت میشود که به سادگی قابل زوال نخواهد بود(همان، برگرفته از اخلاق محتشمی، ص144)، پس افکار انسان ابتدا به صورت اعمال و رفتار در میآید و این اعمال چنانچه بیش از حد تکرار شود به صورت ملکه و عادت در میآید. عامل دیگر در تربیت را همبازی و دوست همنشین میباشد و نمی-توان نقش موثر آن را در شکل دهی شخصیت انسان انکار کرد." به اعتقاد خواجه تاثیر و اوصاف و سجایای دوست و همنشین در آدمی قهری و اجتناب ناپذیر است(همان، ص145)، پس تاثیر همنشین در انسان یک امر اجباری است که خواجه سالها پیش به آن اشاره داشته است.
اصول وروشها
<!--[if !supportLists]-->1. استعدادیابی: آدمیان از جهت استعداد و آمادگی ذهنی و توانائیها و نیز علایق شخصی در زمینه یادگیری دانشها ، مهارتها و حرفهها متفاوتندحال اگر استعداد و توانایی ویژه هر فردی از افراد و میزان علاقه او به علوم و فنون و مهارتها تشخیص داده شود و به اصطلاح استعدادیابیگردد و او به کار شغل و حرفه و رشته تحصیلی متناسب با استعداد و علاقه خویش بپردازد بی گمان به موقعیت های چچشمگیری دست خواهد یافت. خواجه اختلاف طبایع را یکی از عوامل اختلاف استعدادها و تواناییها میداند.<!--[endif]-->
<!--[if !supportLists]-->2. همگامی با طبیعت: خواجه قرنها قبل از روسو به طبیعت فرد و کودک اشاره کرده است چنانچه " خواجه توسی بر این باور است که در تربیت کودک باید طبیعت او و تربیت وسیر تدریجی قوای نفس او شناخته شود و همگام و هماهنگ با مراحل رشد قوای او، تعلیم و تربیت آغاز گردد، زیرا تربیت صناعت است و صناعت برگرفته از طبیعت و طبیعت به منزله معلم و صناعت به منزله متعلم و تلمیذ است. از این رو باید تامل کنیم که پیدایش قوای انسان و تربیت وجودی آنها چگونه است انگاه برنامهریزی تربیتی خویش را با آن سیر تدریجی هماهنگ سازیم".<!--[endif]-->
<!--[if !supportLists]-->3. همسویی با فطرت خداجویی و دین خواهی : همسویی با دین اصل مسلم تعلیم وتربیت است و همه تدابیر باید بر پایه فطرت و دین که نام آن را سیاست الهی نهاده پی ریزی شود، زیرا که خداوند آدمی را براین بنیاد خواسته است و سرشته و پرورش و رشد وکمال او از این راه ممکن دانسته است چرا که مربی اول آدمی دین و مربی دوم حکمت است و شریعت بسان آب حیات و رستگاری او را در همه عرصه ها تامین میکند.<!--[endif]-->
<!--[if !supportLists]-->4. رعایت مراحل رشد: خواجه بر پایه پیروی از طبیعت و این اصل که رشد و تکامل طبیعی هر موجودی تدریجی است و مرحله به مرحله به پیش میرود، تاکید میکند که برای تعلیم تربیت نیز مراحلی است و در برامه ریزی آموزشی و پرورشی باید این مراحل رعایت گردد وبا شیوهای مناسب اجرا شود تا همه ابعاد و شئون و جود آدمی به فعلیت برسد، وی در زمینه تربیت بر پایه رشد و تکامل تدریجی به مراحل آموزش به کودک، کیفیت شکلگیری تدریجی قوا و شیوه آموزش اشاره دارد(همن، ص 146-149).<!--[endif]-->
رعایت مراحل رشد : الف: مراحل آموزش و پرورش (شیرخوارگی،تادیب،آموزش دین اخلاق،آموزشهای تکمیلی،کار و اشتغال)
ب: کیفیت شکل گیری قوا
ج:شیوهای آموزش به کودک
5.رعایت درک و فهم مخاطب: خواجه با الهام از سخن بلند پیامبر گرامی اسلام(ص) که میفرماید: پیامبراناهی مامورند به میزان عقل ودرک مردم با آنان سخن بگویند ونیز با استفاده روش حکیمان که در رودرویی با افراد گاه به قیاس بسنده میکردند و گگاه از خطابه و شعر و جدل و اقناعات نیز استفاده میکردندبه معلمان و مبلغان و برنامه ریزان آموزش و پرورش توصیه میکند که برای رشد کودک و پرورش متربیان نخست بایداوصاف متفوت آها شناخته شود واختلاف درکشان مورد توجه قرار گیرد و همزبانی و همسطحی رعایت شود وبرای هر گروهی متاسب با احوال و شرایط درکی و فهمی آنان برنامه ریزی شود.
6.مشاوره: خواجه در این رابطه می گوید: آدمی در همه حال و زمینه های زندگی فردی و اجتماعی نیازمند مشاور است در امور خرج و دخل زندگی ،امر کسب وکار و حرفه، امور امنیت و محافظت از شهرها، اداره کشور، صلح و جنگ ..... و همچنین هر صنفی درباره امور صنفی خویش نیازمند مشاوره استف زیرا با همفکری و تبادل نظر و مشاوره میتوان آسانتر به خیر و مصلحت دست یافت و از شر و زیان جلوگیری کرد.
محبت و تشویق و تنبیه و تمرین و تکرار و تخلیه و ریاضت و مراقبه و محاسبه از دیگر اصول ایشان میباشد.
تفکر از دیدگه خواجه نصیرالدین توسی
ادراک انسان از طریق حواس ظاهری ، یعنی باصره، سامعه، شامه، ذائقه، لامسه و نیز از طریق حواس باطنی ، چون حس مشترک ، خیال، متخیل، واهمه و حافظه انجام میپذیرند و قوه محرکه با تحریک عضلات ، آدمی را به سوی رفتاری که انگیزه انجام دادن آن را پیدا کرده وادار میسازد(قواعد العقاید، صص45،47، برگرفته از تعلیم وتربیت ومبانی آن، محمد بهشتی، ص 123).خواجه برای انسان در تفکر و تعقل سلسله مراتبی قائل است ابتدا حواس که در ظاهر دیده میشود مانند: بینایی، چشایی، بویایی، لامسه، شنوایی و سپس اعتقاد بر حواس باطنی دارد و این حواس را : حس مشترک، خیال، متخیل، واهمه و حافظه دانسته است. قائل به نیروی اس موسوم به قوه محرکه که با تحریک عضلات انسان را به سوی انجام دادن رفتاری وادار میسازد. و انسان را دارای ادراک میداند که و ادراک را از سه بخش تشکیل شده است : بخشی که کار خود را بدون تفکر و اراده انجام میدهد و بخش دیگر که دارای اندیشه و تفکر وتعقل است که انسان را به سوی کسب منافع و لذتها راهنمایی میکند و بخش دیگر که برای دفع زیان و ناملایمات است. قوای دوم و سوم قوای غضبیه نامیده که تابع قوای ادراکی و حسی و عقلی است. او معتقد است که انسان برای رسیدن به کمال گام به گام وقدم به قدم حرکت میکند و پس از آن است که خداوند در انسان آفرینشی دیگر پدید میآورد، او اعتقاد به تدریجی بودن تفکر دارد و گام به گام بودن آن را یک اصل میداند.
نتیجه گیری
خواجه توس این متفکر بزرگ اسلامی جامع علوم عقلی ونقلی و دینی بوده و در رشته های مختلف علمی به نگارش پرداخته است ، در باره تعلیم وتربیت نیز دست به تالیفاتی زده است و دیدگاههای انسانشناسانه در بیشتر مسائل با آراء ابن سینا و فارابی همسو است در مورد جان و کالبد (روح وبدن ) سخن می گوید و برای انسان سه نفس نباتی قائل است وی کمال انسان را در نوع می داند که عبارتند از کمال قوت علمی وکمال قوت عملی، درباره طبیعت کودک و علایق آن خیلی پیشتر از رسو به آن پرداخته و ان را بیان داشته است و در زمینه های اصول تربیتی پیروی از طبیعت کودک و طی مراحل ترربیت و رعایت تفاوتهای فردی بسیار حائز اهمیت است. در مقایسه با دیویی به خداوند و والایی انسان اهمیت می دهد و در زمینه تغییر نیز که سخن میگوید همه چیز را در تغییر نمی بیند و بر تکرار وتمرین اهمیت میدهد اما دیویی نگاهی به ، تاکید بسیار بر تجربه و تکرارپذیری و تغییر دارد چنانچه چیزهای دیگر را تحت تاثیر قرارمیدهد.
منابع ماخذ
1..میر عبدالحسین نقیب زاده ،فلسفه آموزش و پرورش،
2.محمد بهشتی وهمکاران، تعلیم وتربیت مبانی آن
3.شعاری نژاد علی اکبر، فلسفه آموزش و پرورش
4.هواردا.اوزمن، سموئل ام. کراور ترجمه غلامعلی سرمد وهمکاران، مبانی فلسفی تعلیم وتربیت
5.کاردان علیمحمد، سیر آراء تربیتی در غرب
6.نقیب زاده میر عبدالحسین، نگاهی به فلسفه آموزش و پرورش
7..شریعتمداری علی ، اصول و فلسفه تعلیم تربیت
8 .سیف علی اکبر. روانشناسی پرورشی،
9. بهشتی سعید.آیین خردورزی
سلام قربان خسته نباشید. ارزومندم ایام به کامت باشه.[گل][گل][گل][گل]
وبت رو دیدم برام خیلی جالب بود. واقعا روش کار کردی.
[دست][دست][دست][دست]
بیا و یه سری به وبلاگ من هم بزن.خوشحال میشم.
[قلب][قلب][قلب][قلب]
اسم من علی هستش.
[نیشخند][نیشخند][نیشخند][نیشخند]
وب من تفریحیه. منم روی اون کار کردم.[خجالت][خجالت][خجالت][خجالت]
این ادرسشه:http://webloggroup.mihanblog.com
اصلا بیا تبادل لینک کنیم.اره نظر خوبیه.[تفکر][تفکر][تفکر][تفکر]
منو با اسم تصاویر و مطالب معرکه لینک کن.
ادرس گروه یاهو مو هم بهت میدم.[رضایت][رضایت][رضایت][رضایت][رضایت]
http://groups.yahoo.com/group/webloggroup
حتمآ توش عضو شو.اونجا باهم بیشتر اشنا میشیم.
[نیشخند][نیشخند][نیشخند][نیشخند][نیشخند]
با عضو های گروه هم میتونی همکاری و تبادل نظر کنی.
از دستش نده.[گل][گل][گل][گل]
منتظرتم.زود بیا.[گریه][گریه][گریه][گریه][گریه]
°°°°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°°°°|__/
°°°°°°°°°°°°|___/
°°°°°°°°°°°°|____/°
°°°°°°°°°°°°|_____/°
°°°°°°°°°°°°|______/°
°°°°°°______|_________________
~~~~/__ بیا اینم وسیله دیگه_\~~~~~~
~~~~~/ _چی میخوای.لینکم کن _\~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~* ¯´¨ ¨`*•~-.¸…..
*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~* _________________##________##