چکیده:
اخلاق به طور صریح و مشخص در دیدگاههای مختلف تعریف واحدی ندارد و دارای تعاریف متعددی است، چنانچه در دیدگاهی منشاء آن را وجدان دانسته و در جای دیگری منشاء پیدایش آن را عواطف انسانها دانستهاند، باری از سویی مطلق بودن و نسبی بودن اخلاق در دیدگاهها مختلف جای بحث بسیار دارد و از سویی دیگر زندگی انسان از فضایل و رذایل شکل میگیرد و گرایش به نیکی همیشه در درون آدمی یافت میشود که خود نشان از تاثیر اخلاق در زندگی جمعی و فردی انسانها دارد و این اخلاق است که اهداف و نوع آنها را تعیین میکند. در این مقاله سعی بر این شده که اخلاق از دیدگاه اسلام با استفاده از روش کتابخانهای و جمعآوری اطلاعات و تحلیل توصیفی مطالب گردآوری و مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
واژگان کلیدی: اخلاق ، اسلام
مقدمه
آدمی از آغاز تا پایان زندگی خویش به طور فطری به ارزشهای اخلاقی گرایش
دارد و شخصیت و رفتار وی، همواره با معیار فضایل و رذایل اخلاقی محک می
خورد و هر کس در این سنجش به امتیاز بالاتری دست یازد در خاطر مردمان
جایگاهی رفیع و ارزشمند خواهد یافت. شاید به این دلیل باشد که پیامبران در
تاریخ بشری انسانها را به پرستش خدا فرا خوانده و با تکیه بر ارزشهای
اخلاقی در همه بعدهای زندگی، انسان را به رشد و کمال راهنمایی کردهاند و
علت آمدن خود را تکمیل سجایای اخلاقی عنوان کردهاند.
اخلاق مجموعه هنجارهایی است که در تعامل فرد با فرد و فرد با جامعه نقش
بسیار کارآمد و پیوند دهنده دارد و در صورت گسترش این هنجارها، جامعهای
سالم و صمیمی و به دور از هرنوع نابسامانی به وجود میآید، اخلاق انسان را
به ایجاد جامعهای فرا میخواند که در آن بدی با نیکی پاسخ داده شود و
پاسخ نامهربانی محبت است. پایبندی به اخلاق را باید در منشهای انسانی
فرد و جامعه مانند: ستمستیزی، درستکاری، احترام، راستی، مهربانی، گذشت و
بخشش و .....جستجو کرد.
هر جامعهای که ما آن را آنالیز کنیم چه در غرب باشد و چه در شرق عالم
جای گرفته باشد و چه بهرهای از اسلام برده باشد و چه نبرده باشد، اخلاق
در آن وجود خواهد داشت و این انسانها هستند که به آن سمت و سو میدهند، در
بعضی جوامع با استفاده از نظریههایی، اخلاق را نسبی را میدانند و بعضی
جوامع با اتکا بر دین و آیین، اخلاق انسانی را مطلق و غیر قابل تغییر
میدانند، پس انسانها و جوامع نسبت به اخلاق نظریات مختلفی دارند، با همه
این احوال این مسائل نشان از اهمیت فوقالعاده اخلاق دارد.
در این مقاله سعی بر این شدهاست که اخلاق از دیدگاه دین اسلام مورد
کندوکاو قرار گیرد هر چند به طور اجمال از نظریههای دیگر نیز تعاریفی
آوردهشدهاست، ابتدا اخلاق از دیگاههای متفاوت تعریف میشود سپس مراحل
اخلاق مورد مطالعه قرار میگیرد و در موررد اصطلاحات به کار رفته در تحقیق
سعی بر این شدهاست که از نظر قران و تعداد واژهها با مشتقات به کار رفته
مورد نظر واقع گردد.
البته منظور از اسلام در این تحقیق اسلام به معنای خاص آن یعنی تشیع
دوازده امامی است که بهکار برده شده است، و تحیقات حول منابع تشیع
گردآوری شده است، و نویسنده منابع به کار رفته درکل دارای مذهب تشیع می
باشند و در تعاریف جامع از کتابهای دیگر با نویسندگان دیگر ادیان نیز
استفاده شده است، در اینجا تلاش شده که برخی اصطلاحات بکار رفته را در
قرآنکریم جستجو شده و آورده شده است، اخلاق ، مراحل، موانع، مانع زدایی،
رسیدن به فضیلتهای اخلاقی و شیوه های گسترش اخلاق در اسلام نیز آمده است،
امید است که مفید واقع گردد.
تعریف واژگان کلیدی
تعریف اخلاق
از نظر لغوی: اخلاق جمع خُلق و به معنای نیرو و سرشت باطنی است که تنها با
دیده بصیرت و غیر ظاهر، قابل درک است. در معنایی دیگر خَلق به شکل و صورت
محسوس و قابل درک با چشم ظاهر گفته میشود (اخلاق اسلامی، دیلمی،
آذربایجانی، س 81ص 17).
اسلام:
اسلام دین و آیینی است که در قرن هفت میلادی در شبه جزیره عربستان ظهور
کرد و محمد(ص) پیامبر این آیین آسمانی بود، کتاب آسمانی این دین قرآن است،
دین اسلام دارای مذاهب متعددی است که به دو دسته شیعه و سنی تقسیم میشود
که هر کدام دارای فرقههای متعددی هستند(تاریخ تحلیلی اسلام، سید
جعفرشهیدی،ص38، س1377). در این مقاله با توجه به این که از منابع شیعه
استفاده شده است اسلام به معنای خاص(شیعه) به کار رفته است.
سوالات تحقیق:
1. اخلاق چیست؟
2. خیر اخلاقی چیست؟
3. فلسفه علم اخلاق چیست؟
4. نظریههای مختلف در باره علم اخلاق بیان شود؟
5. موضوع علم اخلاق چیست؟
6. جاودانگی و نسبی بودن علم اخلاق بیان شود؟
7. تربت اخلاقی چیست؟
8. مراحل علم اخلاق در اسلام بیان شود؟
9. مرحله مانعزدایی برای رسیدن به فضایل اخلاقی بیان شود؟
10. مرحله رسیدن به فضایل اخلاقی بیان شود؟
11. روشهای بسط وگسترش اخلاق در اسلام وقرآن چیست؟
روش شناسی
نوع تحقیق به کار رفته در این مقاله بنیادی و شیوه توصیفی بر اساس
تحلیلهای منطقی و عقلانی میباشد که شیوه گردآوری مطالب به صورت
کتابخانهای و با فیش برداری صورت گرفته است .
تعریف اخلاق
اخلاق جمع "خُلق و خُلُق است" خُلق عبارت است از سیمای باطنی و هیات راسخ
نفسانی که به موجب آن فعال نیک و بد اختیاری، بدون تکلف و تامل از انسان
صادر میشود (تربیت اسلامی، رهبر، رحیمیان، س 77ص6).
اخلاق به قواعدی اطلاق میشود که جامعه با آن اعضاء و انجمنهای خود را
به رفتارهای سازگار با نظام و امنیت و رشد خود تشویق میکند که با قانون
که مجموعه قواعدی دیگر است و وسیله ای است که جامعه با آن اعضایش را در
همان جهت و برای نیل به همان هدفها ملزم می کند (دیدگاههای اجتماعی جامعه
شناسی درباره تغییرات اجتماعی، مجید مساواتی آذر، ص101،س1372).
در مورد خوب و بد یا ارزشهای اخلاقی مذاهب و مسلکهای اجتماعی نظریات
گوناگون ابراز داشتهاند، خوب و بد از نظر مکتبها باموری اطلاق میشود که
مورد تایید یا نکوهش آن مکتبها باشد (تعلیم وتربیت، شریعتمداری، س 1360،
ص52). براساس نظر بالا هر مکتب درباره اخلاق نظریات متفاوت و تعریف خاصی
دارند که به پیروان آن مکتب طرز خاصی از رفتارها را دیکته میکند و از
آنها میخواهد آنچه را خوب تلقی میشود انجام دهند و چیزی را که بد است
انجام ندهند.
تعریف علم اخلاق، علمی است که صفات نفسانی خوب و بد و اعمال و رفتار
اختیاری متناسب با آنها را معرفی میکند و شیوه تحصیل صفات نفسانی خوب و
انجام اعمال پسندیده و دوری از صفات نفسانی بد را نشان میدهد (دیلمی،
آذربایجانی، س81، ص17). بر اساس این تعریف اخلاق بر گفتگو از صفات خوب و
بد و راهکارهای رسیدن به خوبی و دوری از بدیها استوار است بنابراین
میتوان گفت که اخلاق اعمال خوب و بد آدمی که برای آن قابل تحصیل و ترک
است را بحث میکند و شیوها و روشهای انسان بودن را آموزش می دهد.
خیر اخلاقی: انسان پارهای ازکارها را به منظور سود یا زیان آنها انجام
نمیدهد بلکه تحت تاثیر یک سلسله عواطف که عواطف اخلاقی نامیده میشود
انجام میشود (انسان در قرآن، مطهری، ص19، س1387)، انسان این کارها را به
خاطر این که انسانیت، حکم میکند انجام میدهد و آن را به خاطر آسایش روحش
و دوری از محاکمه درونی و خودش انجام میدهد، "این از مختصات انسان است و
مربوط به جنبه معنوی انسان و بعدی از معنویت اوست و سایر حیوانات چنین
معیاری ندارند (همان،ص20)، میتوان گفت که این عواطف درونی انسان و جدان
است که میخواهد مورد تحسین قرار بگیرد و منشاء بسیاری از اعمال انسان است
که میتوان آن را خیر اخلاقی نامید و معیار بسیاری از کارهای است که حساب
سود و زیان در آن دیده نمیشود و در هیچ حیوانی دیده نشده و خاص آدمی است
و یکی از جذبههای انسانیت است.
فلسفه علم اخلاق
در علم اخلاق قبل از اینکه به مطالعه صفات و اعمال خوب و بد و شناسایی کسب
آنها بپردازیم سوالاتی پیش میآید که بر مباحث اخلاقی تقدم دارد. به عنوان
مثال:
مفهوم و واژه خوب و بد چیست؟
ماهیت و حقیقت مفاهیم اخلاقی چیست؟
معیار و ملاک برای خوبی و بدی یک رفتار کدام است؟
آن بخش از بررسیها که عهدهدار پاسخگویی به این گونه پرسشهاست، فلسفه
اخلاق نامیده میشود. که از چیستی و چگونگی مسائل اخلاقی بحث میکند و به
دنبال علت آنها میگردد و هر مکتبی در این رابطه موضع متفاوتی دارند.
"کارهای اخلاقی، در ذهن و وجدان بشر دارای ارزش و قیمت است، گرانبها است
ولی نوع ارزشش با ارزشهای مادی متفاوت است، ارزشی مافوق ارزشهای مادی
(مطهری،ص،14). کارهایی که ما به آنها، کار اخلاقی میگوییم، تفاوتی که با
کارهای عادی دارند این است که قابل ستایش و تحسین هستند و انسانها برای
این گونه کارها ارزش قائلاند و اخلاقیات را با کارهای عادی متفاوت
میدانند که در وجدان آدمی لانه کرده است که فارغ از هر دین و آیینی در
انسانها وجود دارد. حال هر مکتبی برای اخلاق یک حرف و برنامهای دارد بعضی
مکتبها اخلاق را بیهوده و زاییده ذهن میدانند و دسته دیگر آن را ندای
فطرت آدمی میداند.
در این زمینه نظریههای وجود دارد که از پی میآید:
نظریه کانت: فعل اخلاقی از دیدگاه کانت یعنی فعلی که انسان آن را به
عنوان یک تکلیف از وجدان خودش گرفته باشد (همان،ص56) و بر این اساس هر
عملی فارغ از هدف و انگیزه و صرفا براساس دستور وجدان انجام شود از دیدگاه
کانت اخلاقی خوانده میشود.
نظریه عاطفی: این نظریه ملاک اخلاقی بودن را در عواطف بشر جستجو میکند و
معتقداست که کار عادی و معمولی کاری است که از انگیزهای خودخواهانه انسان
سرچشمه میگیرد و هدفش رساندن سود است، فعل اخلاقی کاری است که از
عاطفهای عالیتر از تمایلات فردی یعنی عاطفه غیر دوستی سرچشمه می گیرد و
هدف آن رساندن سود به دیگران است(همان،57).
نظریه وجدانی: این نظریه اخلاق را نه عاطفه میداند و نه عقل و اراده
میداند اخلاق را الهام وجدانی میداند و معتقد است که خداوند در انسان
نیرویی قرار داده که آن نیرو غیر از عقل و عاطفه است و نیرویی است که به
انسان تکلیف الهام میکند، یعنی از درون انسان به انسان فرمان میدهد و
این یک امر فطری است (همان،صص47،52).
نظریه اخلاق هندی:
این نظریه بر پایه کتب مذهبی هندوان است "تکیه گاه در اخلاق هندی عاطفه
است "(همان ، ص40)، بر طبق این نظریه اخلاق یعنی نیکی کردن به معنی محبت
ورزیدن، دوست داشتن دیگران.
این دیدگاه میگوید که سه اصل در دنیا وجود دارد: 1: در همه دنیا یک
شناخت وجود دارد و آن شناخت ذات است (خودشناسی). 2: هر کس خود را شناخت،
خدا را شناخته است. 3: در دنیا یک نیرو و یک نیکی وجود دارد و آن نیرو،
نیروی تسلط بر خویشتن است (همان ، صص40،41). پس میتوان گفت که پایههای
این نظریه بر شناخت خود و خدا و تسلط بر خویشتن است که هر کسی این اصول را
رعایت کند اخلاقی رفتار کرده است.
نظریه فلاسفه اسلامی
در انسان یک سلسله میلها و شوقها وجود دارد که آدمی را تحت تاثیر قرار
میدهد اما انسان دارای اراده است که عقل همدوش آن حرکت میکند و مانع است
(همان،ص47)، پس میتوان مدعی شد که میلها را میتوان با اراده و عقل
مهار کرد میل انسان را به سوی یک چیز بیرونی میکشاند اما اراده باز
دارنده است و همه میلها را تحت کنترل در میآورد بر این اساس کار اخلاقی
کاری است که ناشی از تسلط میل نباشد بلکه بر اساس عقل و اراده باشد.
موضوع علم اخلاق
دانش اخلاق از حالات نفس و قوا و استعدادها وگرایشهای اخلاقی و انسانی و
چگونگی هدایت و باروری آنها سخن می گوید (تربیت اسلامی، رهبر، رحیمیان،
س77، ص9). هر علمی دارای موضوعی است که آن علم را از دیگر علوم جدا و
متمایز میسازد، موضوع علم اخلاق انسان و نحوه رفتار اوست و این علم یکی
از وجوه تمایز انسان و حیوان است، اخلاق در زمینه چگونگی ارتباط انسان با
عالم سخن میگوید و تمام ابعاد وجودی آدمی، ازبعد جسمانی، روحانی، مادی،
معنوی، عقلی، عاطفی، فردی، اجتماعی و .... را در بر میگیرد. "اخلاق همان
ملکه نفسانی است که از دیدگاه اسلام بر ایمان و تعبد و تسلیم در برابر
آفریدگار متکی است"(همان ،س77،ص9)، بنابراین میتوان مدعی شد که اخلاق
در هر یک از روابط انسان قابل تصور است در رابطه انسان با پروردگار،
بندگی، خضوع، پرستش، سپاس، که بر پایه فضایل است، در رابطه انسان با خود،
آراستگی، تواضع در مقابل حق، احترام به نفس خود، اخلاق جای بحث و حضور
دارد، در رابطه با دیگران چون احسان و نیکی به دیگران و پدر و مادر و
فرزندان، عدالت دوستی، ایثار، شجاعت، همدردی و... در رابطه با محیط اطرا ف
و جهان که باید با ادب و تعقل برخورد نماید، پس اخلاق تمام جنبههای
زندگی فردی و اجتماعی انسان را در بر میگیرد و حوزه علم اخلاق انسان است.
از بعد جسمانی اخلاق انسان را از هنگامی که نطفهاش بسته شد تا بعد از
تولد و دوران شیر خوارگی، طفولیت، کودکی، نوجوانی، جوانی و بزرگسالی را در
برمیگیرد و باری از بعد معنوی، احساسات، عواطف، فکر، ایمان، را نیز در بر
میگیرد و چگونه بودن را به انسان میآموزد.
جاودانگی یا نسبی بودن اخلاق
بحث جاودانگی یا نسبی بودن اخلاق مربوط قرن به معاصر نیست و از دوران
یونان قدیم جایی برای بحث داشته است، مثلا: آیا ویژگی و رفتارهای زشت و
زیبای اخلاقی، گستره جهانی دارد؟ آیا رفتارهای اخلاقی جاودانه است؟ آیا
احکامی که اخلاق برای اوصاف درونی صادر میکند بینالملی و دائمی است یا
نسبی؟ پاسخهای گوناگونی به این پرسشها از سوی فلاسفه، در این زمینه داده
شدهاست. در حوزه اندیشه اسلامی، "مایههای نسبیگرایی اخلاقی را در مبانی
متکلمان اشعری میتوان یافت، اگر چه آنان در انکار حسن و قبح ذاتی و عقلی
اشیاء از اصطلاح نسبیت اخلاقی استفاده نکردهاند، اما این بحث در دوران
معاصر در حلقههای علمی دانشمندان مسلمان نیز جایگاهی یافته است و مورد
بحث قرار گرفته است(اخلاق اسلامی، دیلمی، آذربایجانی،ص 28س81)، پس
نسبیگرایی نیز در حوزه اندیشه اسلامی وجود داشته و دارد.
مفهوم نسبیگرایی اخلاقی: نسبیت یعنی وابستگی یک شی به امر یا اموری
متغییر و خارج از ذات و آثار واقعی آن(همان،ص29)، به این معنا است که یک
مفهوم اخلاقی صدق یا عدم صدق آن بر یک صفت درونی یا یک رفتار بیرونی
وابسته به عناصری متغییر و خارج از حقیقت و آثار واقعی آن صفت باشد. "در
یک تقسیم کلی کسانی که اصول اخلاقی را تابعی از متغییر فرهنگ اجتماعی
میدانند طرفدار نسبیت قراردادی هستند و گروهی که آن را تابع خواست و
گزینش فرد میانگارند به نسبیت ذهنی باور دارند و در مقابل مکاتبی که بر
اصول اخلاقی، منشاء عینی و خارجی قائلاند، به مکاتب طرفدار اصالت عین
موسوم گشتهاند"(همان،ص29). اعتقاد به نسبی گرایی باعث پیامدهای است که
ویرانگر است و غیر قابل قبول، از جمله آثار مخرب آن : سلب مسئولیت،
بیثمری احکام، نفی کمال و جاودانگی و دین، شکاکیت اخلاقی، برابری
خدمتکاران و خیانت پیشگان(همان، ص30).
مفهوم مطلقگرایی اخلاقی: مراد از مطلقگرایی پای فشردن بر این باور است
که اصول و گزارههای اخلاقی وابسته به هیچ امری خارج از ذات موضوعات
اخلاقی و آثار و نتایج واقعی آنها نیستند (همان، ص28)، یعنی یک موضوع
متصف به خوبی یا بدی اخلاقی گردد، فقط مجموعه عناصر موجود در ذات موضوع
و آثار واقعی متربت بر آن میباشد، نه حوادث و شرایط خارج از آن، پس اگر
حفظ حرمت به لحاظ اخلاقی پسندیده است در همه زمانها و مکانها و در هر
شرایطی ستوده و خوب است مگر تغییر شرایط، موجب تغییر در ماهیت عمل گردد و
باعث بروز مزاحمت بین ارزشها میشود. هدفمندی انسان و مسولیتپذیری آن،
سخن از عدل و عدالت، به وجود آوردن تعلیم و تربیت، و دفاع از حقوق
انسانها همه حکایت از مطلق بودن اخلاق دارد. اسلام نیز به مطلقگرایی
پایبند است چنانچه "علامه طباطبایی در تحلیل بایدهای اخلاقی بیان
میدارد: مفاهیم اخلاقی ناشی از روابط عینی و حقیقی بین افعال اختیاری
انسان و نتایج حاصل از آنهاست. در واقع از رابطه علی و معلولی بین آنها
انتزاع میشود، این رابطه حقیقی و مستقل از علم و جهل و اراده فاعل و
وضعیت حاکم بر جامعه است. خوبی و بدی و باید و نباید اخلاقی ناشی از چنین
نسبت واقعی و تکوینی است که عبارت از نوع تاثیر فعل اختیاری انسان برکمال
نفسانی او و چون این رابطه علیت است در نتیجه دچار تحول نمیگردد و در پی
ثبات و جاودانگی این نسبت به دلیل طرفین آن مفاهیم اخلاقی ناشی از آن نیز
جاودانه و جهانیاند. زیرا روح و حقیقت انسان که یک طرف رابطه است دچار
تحول نمیگردد و فعل و رفتار مشخص هم که موضوع حکم اخلاقی است و طرف دیگر
رابطه میباشد، فرض بر ثابت و واحد بودن آن است (برگرفته از اخلاق اسلامی،
دیلمی، آذربایجانی، ص33،س 81). علامه در تفسیر آیه 2 سوره طلاق "هرکس
تقوا ورزد خدا برایش گشایشی پیش آورد" و آیه 29 سوره انفال " ای کسانی که
ایمان آوردهاید اگر از خدا پروا کنید، برای شما قدرت تشخیص قرار میدهد."
میگوید: " تقوا راه مستقلی برای تحصیل معرفت نیست بلکه تقوا موجب بازگشت
طبیعت انسان به اعتدال فطری خود میگردد، یعنی اعمال صالح موجب حفظ اخلاق
نیکو و اخلاق پسندیده منشاء پیدایش معارف حقیقی و علوم سودمند و افکار
صحیح میشود (همان،33). پس میتوان نتیجه گرفت که اخلاق امری ثابت است، و
در وجود آدمی فضایل به صورت فطری نهاده شدهاست که تقوا کلیدی برای گشایش
خانه فطرت انسانی است.
تربیت اخلاقی
تربیت در لغت به معنای پرورش دادن استعدادهای است
(دیلمی،آذربایجانی،س81،ص9).تربیت مصدر باب تفعیل از مادۀ"ربی یربو"به معنی
رشد است و تربیت یعنی رشد دادن (رهبر،رحیمیان،س 77ص5). تربیت فرآیندی است
مستمر که هدف آن هدایت رشد همه جانبۀ جسمانی و روحانی درجهت کسب و درک
معارف بشری و هنجارهای مورد پذیرش جامعه و نیز کمک کردن به شکوفا شدن
استعدادهای انسان است (روانشناسی پرورشی، سیف، ص28). در قرآن نیز واژه
تربیت به کار رفته و این چنین بر میآید تربیت مادی را اراده کرده است در
آیۀ 18 سورۀ شعراء میفرماید "قال اٌلم نربک فینا ولیداَ و لبثت فینا من
عمرک سنین، فرعون گفت: آیا تو را از کودکی در میان خود نپروردیم و
سالیانی چند از عمرت را نزد ما نبودی".
اما در رابطه با تربیت اخلاقی قرآن از واژه تزکیه و مشتقات آن استفاده
میکند. قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها، که هر کس آن را پاک گردانید
قطعا رستکار شد، وهرکه آلودهاش ساخت قطعا درباخت، سوره شمس آیه 9،10
،تزکیه در مفهوم لغویاش به معنی رشد دادن و اصلاح و پاکسازی است به
کارگیری این واژه در انسان، ناظر به پاکسازی آن از رزایل و آراستن آن به
فضایل و رشد دادن در جهت صلاح وکمال شایسته انسان است (رهبر
،رحیمیان،س77ص6). با توجه به موارد ذکر شده فوق می توان هدف از تربیت
اخلاقی را چگونگی به کارگیری و پرورش استعدادها و قوای درونی، برای گسترش
و ثابت کردن صفات و رفتارهای پسندیده اخلاقی و رسیدن به فضیلتهای اخلاقی
و دوری از رذیلتها و نابودکردن آنها دانست میتوان گفت در تربیت اخلاقی
توجه به پرورش استعدادهای اخلاقی و رسیدن به کمال آن است پس میتوان مدعی
شد که تربیت ابزاری برای رسیدن به فضایل نیک اخلاقی است .
مراحل علم اخلاق
موانع علم اخلاق: علم اخلاق انسان را با رذایل اخلاقی و راههای زدودن آنها
آشنا میکند و از سویی فضایل و راههای رسیدن به آنها را به انسان میآموزد
و با توجه به آیه 30سوره روم" فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الاه التی الناس
علیا" میتوان گفت: انسان با توجه به فطرتی که دارد در هنگام خلقت از
فضایل تهی نیست و رو به سوی آنها میرود ولی از رذایل پیراسته است، در
نتیجه چنانچه انسان رذیلتها را بشناسد و با آنها مقابله کند فضیلتها در
وی رشد مییابد. در راه به رسیدن به فضیلتها موانعی وجود دارد:
1. غفلت: غفلت به عنوان مانع است و مقدمه سیر و سلوک است که انسان توجه
کند که ناقص است و باید کامل شود (مراحل اخلاق در قران، جوادی املی،
ص23،س78)، غفلت یکی از موانع سیر انسان به سوی خداست و انسان غافل مانند
انسانی مست است که (می) اندیشهاش را ضایع میگرداند، غفلت در دنیا ضرر و
زیان به بار میآورد اما قابل جبران است اما در تزکیه و تهذیب نفس خسارت
بزرگی در پی دارد که قابل جبران نیست یا به سختی جبران میشود. غفلت از
خدا و آیات او با تهذیب روح سازگار نیست زیرا روح انسان هر لحظه در
برابر رخدادهای تلخ و شیرین حالت تازهای میگیرد و هر حالت جدید را فن
اخلاق بر عهده میگیرد، کسی که از پدیدهای درون خویش غافل باشد از ادراک
موضوعات اخلاقی عاجز است و آنگاه از درک موضوعات اخلاقی عاجز میشود و
ناخودآگاه به دام گناه میافتد (همان،ص27).
2. وسوسه: کسی که برای تهذیب روح قدم بر میدارد شیطان رای قوهمتخیله وی
را به جای عقل وی مینشاند و موهوم و متخیل را معقول جلوه میدهد، باطل را
به جای حق و حق را به جای باطل مینشاند(همان، ص29). شیطان اگر بخواهد
عالمی را بفریبد وهم را به جای عقل می نشاند و حرف مدعیان دروغین را به
جای سخن حق ثبت میکند و در نتیجه فریب خورده به رای خود عمل میکند.
3. پندارگرایی: غافل خود را غایب از خدا میپندارد و هر موجودی را مستقل
میداند (همان، ص72). خدا در آیه 7 سوره بلد میفرماید: الم یعلم بان الاه
یری، مگر او نمی داند که خدا کجاست، اگر کسی بداند که خدا او را میبیند
و در محضر خداست هرگز دستش را به گناه نمیآلاید و زبانش را به بدگویی
نمیآلاید.
4. هوسمداری: بدترین دشمن سعادت و رستگاری آدمی نفس و خودبینی است و
انسان برای دستیابی به مقصد باید این مانع بزرگ را از میان بردارد و در
نبرد نفس غالب شود تا فضایل اخلاقی در وی نمود پیدا کند باید دشمن درون را
بکشد زیرا جهاد اکبر مقدم بر جهاد اصغر است،"راس الدین مخالفه الهوی"
امام علی(ع) ستیز با هوای نفس را هِرَمِ دین معرفی میکند (همان،ص73).
5. دنیاگرایی: گرایش به مادیات و دنیا انسان را در گرداب دنیازدگی گرفتار
میکند چنانچه قران در آیه 36 سوره محمد(ص) میفرماید: اٍنما الحیوهُ
الدنیا لعبٌ و لهو" جز این نیست که زندگی این جهانی بازیچه و بیهودگی است"
از این می توان استنباط کرد این جهان مقدمه زندگی در جهانی دگر است و
خداوند این جهان را بازیگری و بازیچه میداند و از سویی میتوان گفت
دنیاگرایان سیر به سوی خدا نصیبشان نمیشود، دنیا ابزار سرگرمی است و هرچه
انسان را از خدا باز دارد خواه مال و دنیا و ثروت و خواه علم و دانش
بیهوده و بازیچه است، کسی که میخواهد پاک شود و سیر به سوی خدا داشته
باشد باید با دنیا بجنگد تا خود را از لهو و لعب دنیا برهاند.
مراحل مانع زدایی برای رسیدن به فضایل اخلاقی
1. توبه: واژه توبه 2 بار و با مشتقات 87 بار در قران آمدهاست، هدف
از فضایل اخلاقی رسیدن و سیر به سوی خداست اولین مرحله از مانعزدایی توبه
و بازگشت به سوی خداست و یکی از اولین قدمها برای بازگشت به سوی خدا
گناهزدایی است که گناه مانع کار خیر میشود.
2. امام صادق(ع) میفرماید: اثر گناه این است که انسان را از عبادت
محروم میکند (برگرفته ازمراحل اخلاق در قران، جوادی املی،ص153س87)، پس
انسان ابتدا باید گناه نکند و بعد چنانچه این کار را کرد به در گاه خدا
توبه کند. توبه از نظر لغوی به معنای رجوع است، وقتی بنده به مولای خود بر
میگردد توبه کردهاست(همان، ص156)، خدا در سوره التحریم آیه 8میفرماید:"
ای کسانی که ایمان آوردید به درگاه خدا توبه کنید از روی اخلاص، باشد که
پرورد گار- تان گناهتان را محو کند و شما را به بهشتها داخل کند که درآن
نهرها جاری است" می توان از این آیه فهمید که خداوند توبه از روی اخلاص را
می پذیرد و وعده بهشت میدهد.
توبه به دو گونه است: 1: توبه عوام: توبه عمومی است که انسان گناهکار از
گناه خود دست بکشد، گناهکار اگر عالم باشد در حقیقت از عوام به شمار
میآید زیرا گناه کرده است، 2: توبه خواص: این است که فعل مکروه یا ترک
مستحب را گمراهی بداند و آن را ترک کند، 3: توبه اخص: توبه از توجه به غیر
خداست، مانند توجه به جلال وجمال حق (همان، صص161،163).
2.زهد: برای رسیدن به خدا چارهای جز ترک دنیای فریب نیست و زهد به معنای
بیرغبتی است، زهد دارای مراتبی است و اولین قدم آن زهد در حرام و بعد
زهد در مشتبهات و زهد در مباحات است (همان،ص176)، اولین قدم زهد ترک حرام
است و نسبت به آن باید بی رغبت باشد و بعد در اموری که مشتبه است یعنی
بین حرام و حلال است در آنها باید دقت لازم را انجام دهد .
3.ریاضت :کسی که با تمرین بخواهد حیوان خود را رام کند، می گویند آن را
ریاضت می کند و رائض کسی است که با تمرین حیوان سرکش را رام کند
(همان،185)، پس می توان گفت ریاضت برای افراد خاصی است که با ریاضت
می-خواهند نفس سرکش خود را رام کنند تا به سوی تباهی وگناه و رذایل حرکت
نکند. امام علی در نهج البلاغه نامه 45 میفرماید: من نفس خود را با تقوا
ریاضت میدهم. نفس انسان مانند حیوان سرکشی است که هر از چند گاهی
میخواهد، بگریزد و سرکشی کند پس انسان باید با ریاضت آن را مهار کرده و
به راه آورد و یکی از راههای ریاضت به گفته امام علی (ع) تقوا است.
4.تقوا : تقوا یعنی دامن خود را از چیزهای بد پاک کردن و پرهیزکاری نمودن
و پرهیز ازکار زشت نمودن برای نزدیکی به خدا. "تقوا مراتبی دارد: 1: این
که از خدا بترسد. 2: تحاشی از گناه اگر گناه در وسط باشد انسان خود را به
حاشیه بکشد. 3: این است که چه در آن ترس و چه در این حاشیه رفتن منظور
نزدیک شدن به خدا باشد " (همان ،ص206 ).
رسیدن به فضیلتهای اخلاقی
تفکر و تعقل: در قران کریم 19 بار کلمه تفکر و مشتقات آن آمده است و در
49 آیه مشتقات و صیغههای واژه عقل نظیر: عقلوه ،تعقلون ، یعقل آمده است،
نیروی تفکر در حکم وسیله ای است برای بررسی پدیده ها و مسائل متعددی است
که خداوند امر به اندیشه درباره آنها میکند و فکر کردن حاصل کار عقل است.
"از تو راجع به شراب و قمار سوال میکنند، بگو در آن دو گناهی بزرگ و نیز
سودهای برای مردم است اما گناه آنها از سودشان بیشتر است. و میپرسند که
چه چیز انفاق کنند بگو میانهروی ، بدینسان خداوند آیات را برای شما بیان
میکند، شاید درباره دنیا وآخرت فکر کنید (آیه 219 سوره بقره)." یکی از
شرایط فعل اخلاقی را میتوان عقل و تفکر و علم و آگاهی فاعل نسبت به خوبی
و بدی دانست و چنانچه از انسان نادان و دیوانه انتظاری نیست، در زمینه
تفکر و عقل از معصومین احادیث زیادی نقل شدهاست که چند مورد از پی
میآید: لاعبادهکالتفکر، هیچ عبادتی مانند فکر کردن نیست، و در حدیثی
دیگر از پیامبر آمده یک ساعت فکر کردن از هفتاد سال عبادت با ارزشتر
است، در حدیثی از امام علی(ع) بیان شدهاست هیج دانشی مانند فکر کردن
نیست (برگرفته ازتعلیم و تربیت اسلامی، شریعتمداری، ص91،س1360).
عقل واژهای است عربی که از حیث مفهوم با عقال تناسب دارد و عقال به
معنای زانوبند شتر، بندی است که به وسیله آن شتر سرکش را بسته و
طغیانگریاش مهار میشود و عقل را به این جهت عقل نامیدهاند که جلو غرایز
و امیال سرکش را میگیرد و زانوی غضب و شهوت سرکش را میبندد و عقال
میکند و در اصل به معنای امساک و استمساک یا عقد و امساک است (آیین
خردورزی، بهشتی، ص48، 1386)، برای تفکر تعاریفی زیادی ذکر شده است:
تفکر از دید پیاژه : نظامی از اعمال درونی شدهاست که به اعمالی ویژه ختم
میشود که عملیات نام دارد یعنی اعمال بازگشتپذیر و هماهنگ کننده سایر
اعمال و تفکر هوش درونی شده است (روانشناسی پرورشی، سیف، ص192،1379)،
تفکر عبارت است از بازآرایی یا تغییر شناختی اطلاعات به دست آمده از محیط
و نمادهای ذخیره شده در حافظه دراز مدت است (همان، ص 550)، اما در قران
از دو راه انسان را به فکر فرا میخواند یکی با ذکر عنوان تفکر و تعقل و
دیگر با طرح بحثهای قرانی که با تفکر همراه است و مسا ئلی که در آن
برهان عقلی موجود است، بارها دراسلام انسان به تفکر در آثار و آیات و
نشانههای طبیعی و عاقبت گناهکاران دعوت شدهاست، تفکر یکی از ویژگیهای
انسان است که در حیوانات دیگر دیده نشده است و به صورت فطری در وجود
انسان نهاده شدهاست و هیچ کسی نمی تواند این ودیعه الهی را به انسان
ببخشد پس از راه تربیت نمیتوان تفکر را در فرد به وجود آورد زیرا تفکر در
وجود آدمی است.
لغتشناسان، فکر را قوه کوبنده علم به وی معلوم و تفکر را تلاش و کوشش
این قوه بر حسب نظر عقل تعریف کردهاند، عالمان منطق فکر را مشتمل بر دو
حرکت ، حرکت از مطالب به مبادی و از مبادی به مطالب میدانند (آیین
خردورزی، بهشتی، ص166س1386). پس میتوان گفت که تفکر محصول عقل است و
تراوشات آن است. "تعقل را میتوان کاربرد عقل دانست ، عقل هم دو شعبه نظری
و عملی دارد، عقل نظری را میتوان قوه تشخیص و تمیز حق و باطل در حوزه
نظر و خیر شر در حوزه عمل دانست و این تشخیص حاصل نمیشود مگر باتلاش و
تکاپوی علمی قوه عاقله ، و اگر قوه عاقله به کار افتد مطالب مجهول را به
پاسخها و معلوم تبدیل میکند و سیری هدفمند را طی میکند که تفکر نام
دارد(همان،ص169)، پس میتوان مدعی شد که تفکر محصول عقل است که از مطالب
ناشناخته و مجهول به مطالب و مبادی آشنا و معلوم برسیم، هر فردی دارای
تفکر و تعقلی درست گردد میتواند فضایل اخلاقی را بشناسد و راههای
دستیابی به آن را بداند پس تفکر یکی از فضیلتهای اخلاقی است که پایه
تمامی اخلاقیات است.
اراده : واژه "اراد" با مشتقات 26 با آمده است، مثلا در سوره یس آیه 82
آمده است " چون بخواهد چیزی را بیافریند، فرمانش این است که میگوید موجود
شو پس موجود میشود" اول اینکه اراده خداوند مافوق همه اراده است و خداوند
از این نعمت الهی به انسان نیز ارزانی داشته است چنانچه در آیه 11سوره رعد
میفرماید: "خدا چیزی را که از آن مردمی است دگرگون نکند تا آن مردم خود
دگرگون شوند" اراده از ازل با بشر همزاد بوده و این تمایل و خواست باطنی
سرنوشت و تقدیر آدمی را رقم زدهاست.
اراده عبارت است از قدرت استدلال، تصمیم گیری و عمل کردن، شوق و تمایل
به زندگی برای نیل به خوشبختی (بازسازی اراده و شخصیت، پیررئال،
ولادیمیریلوی، کربیکف، صص21،23، س1363)، اراده نیروی تسلط بر جسم است
برای داشتن زندگی خوب و جهتدهی به آن در جهت دلخواه، و برای داشتن
ارادهای راستین باید انسان داری نرمش فکر و انعطاف اندیشه و دوری از
تعصبات و تسلط بر نفس و آرامش و آسودگی رفتار است.
صبر: واژه صبر در قران با مشتقات 103 بار آمده است چنانچه در سوره شوری
آیه 43 میفرماید:"و آن که صبر کند و از خطا در گذرد این از کارها ی
پسندیده است" یا اینکه در سوره بقره آیه 153 میفرماید: "ای کسانی که
ایمان آوردهاید از شکیبایی و نماز مدد جوئید که خدا با شکیبایان است".
صبر بر سه گونه است : صبر در هنگام "طاعت"، صبر از "معصیت"و صبر بر"
مصیبت" در قسم اول به این معناست که چون انجام کارهای واجب و مستحب دشوار
است و انسان در برابر آن مقاومت نکند از این رو توصیه به مقاومت شدهاست.
در قسم دوم چون که معصیتها با شهوت همراه است و از این رو گوارا برای
انسان، مخصوصا جوان دشوار است، او باید صبر کند و خود را از آن باز دارد و
تن به تباهی و گناه ندهد، در قسم سوم اینکه چون رویدادهای ناگوار و
رخدادهای ناملایم، زمینه جزع را فراهم میکند فرد باید که در برابر آنها
صابر باشد این است (مراحل اخلاق در قران، جوادی آملی، صص305 ،306، س1378)
.
ایمان: ایمان در لغت تصدیق است، ایمان حالتی قلبی و روانی است که در اثر
دانستن یک مفهوم و گرایش به آن حاصل میشود و با شدت و ضعف هر یک از این
دو عامل کمال و نقص میپذیرد، ایمان از پیوند میان نفس و متعلق علم او
حاصل میشود (همان،ص134)، ایمان فقط تسلیم نیست بلکه علم و آگاهی نیز هست
یعنی اینکه تسلیمی بر اساس آگاهی است نه اینکه با نادانی و جهل باشد،
تصدیقی که با نادانی و جهل باشد و از روی ترس و بیم، ایمان نیست ایمان
باید از روی خضوع باشد و از دانایی و شناخت باشد که بار معنایی پیدا کند
چنانچه از روی ترس باشد و این عامل از بین برود ایمانی باقی نمی ماند.
ایمان فقط سر تسلیم فرود آوردن نیست اساس ایمان نیکوکاری است چنانچه در
سوره العصر آمده است: سوگند به عصر که همانا انسان زیانکار است مگر افرادی
که ایمان آوردند و اعمال نیکو انجام دادند و مردم را به رعایت حق و
بردباری توصیه نمایند. پس مومن کسی است که ابتدا نیکوکار باشد و سپس صبور
و بردبار و حق و عدالت را در زندگی و روابط خود به کار برد و دیگران نیز
راهنمایی کند. امام علی(ع) در نهج البلاغه میفرماید: ایمان بر روی چهار
ستون استوار است :1. شکیبایی 2. یقین 3. عدل 4.کوشش در راه دین، شکیبایی
بر چهار گونه است علاقمندی و ترس و پارسایی و انتظار داشتن ، پس هر کسی به
بهشت علاقه دارد خواهشهای نفس را فراموش میکند و از آنها چشم میپوشد و
هر که از آتش ترسید از حرام و ناروا دوری میگزیند (برگرفته از تلعیم
وتربیت، شریعتمداری ،ص138،س1360)، و در جایی دیگر از نهج البلاغه
میفرماید: ایمان معرفتی عقلانی، اعتراف به زبان و عمل به ارکان است
(همان،ص138)، ایمان باید دارای پایههای شناختی باشد و در اعضاء و اندام
فرد نمود پیدا کند و شخص با درایت کامل کار و اعمال انسانی انجام دهد.
ارزش ایمان: ایمان دارای ارزشی بسیار در هدایت انسان است و از پیامبر
حدیثی نقل شدهاست که میفرماید ابوذر هیچ چیز در نزد خداوند محبوبتر از
ایمان به او و خودداری از آنچه نهی میکند نیست (اخلاق اسلامی، دیلمی،
آذربایجانی، ص71س، 1381)، ایمان نقش فراوانی در سعادت و آرامش انسان دارد
چنانچه ایمان حلقه وصل به خداوند است که انسان به مقام خلفیه و جانشینی
خدا برسد.
ماهیت ایمان: ایمان دارای ویژهگیهای است که به این قرار است: 1: ایمان
ابتدا تصدیق و اذعان قلبی است که نوعی صفت و حالت نفسانی نسبت به یک امر
است، 2: جایگاه تحقق ایمان نفس و قلب است، 3: نسبت میان اسلام و ایمان عام
و خاص مطلق است یعنی هر مومنی مسلمان است ولی ممکن است برخی از مسلمان فقط
در ظاهر تسلیم حق باشد(همان،ص72).
درجات ایمان: ایمان دارای مراتب و درجاتی است که قابل نقصان و کاهش است ،
ایمان به دو نوع تقسیم میشود چنانچه در سوره انعام آیه 98 آمده است: او
همان کسی است که شما را از یک تن پدید آورد پس قرارگاه و محل امانتی مقرر
کرد. بی تردید ما آیات خود را برای مردمی که میفهمند به روشنی بیان
کردایم. امام موسی کاظم (ع) در تفسیر این آیه می فرماید: ایمان مستقر
ایمانی است که که تا روز قیامت ماندگار است و ایمان مستوع ایمانی است که
قبل از مرگ خداوند آن را از انسان باز میستاند (همان،ص73). پس با توجه
به این آیه و تفسیر امام (ع) ایمان درجات و شدت و ضعف دارد و هر کسی بنا
به وسع خود از این نعمت خداوند بر می دارد و هر کس در مرتبهای قرار
میگیرد .
اخلاص: واژه خلص با مشتقات 31 در قران آمده است چنانچه در آیه 146 سوره
نساء میفرماید:" مگر آنانکه با معرفت توبه کردهاند و از تباهی باز
آمدهاند و به خدا توسل جستهاند و برای خدا از روی اخلاص به دین
گرویدهاند اینان در زمره مومناناند و خدا به مومنان اجری عظیم خواهد داد"
یقین : واژه "یقن" با مشتقات آن در قران 28 بار آمده است چنانچه در آیه 4
سوره بقره میفرماید : "و آنان که به آنچه بر تو و بر پیامبران پیش از تو
نازل شدهاست ایمان آوردهاند و به آخرت یقین دارند." یقین همان جزم مطابق
با واقع است یعنی معرفت به گونهای است که چون مطابق با واقع است جهل در
ان راه ندارد و چون تردید پذیر نیست جزمی نیست (مراحل اخلاق در اسلام،
جوادی املی، ص351، س1387) .
روشهای بسط و گسترش اخلاق
1:محبت: این واژه با مشتقات در قران 83 مرتبه آمدهاست و به معنای دوست
داشتن استمحبت به صورتهای بخشش، هدیه، کمک مالی، تحسین، تمجید، تقرب،
ارشاد، راهنمایی و غیره بروز میکند و به هر ترتیب بین محب و محبوب
ارتباطی برقرار میشود و لازمه محبت سودرسانی است و محبی که سود نرساند
مانند دشمنی است که ضرر نرساند. گاهی اوقات بعضی دوستی ها و محبت
رساندنها ممکن است نادرست باشد مانند محبت به قاتل و آدمکش و دزد و
بزهکار، پس باید محبت دارای میزانی باشد ملاک و میزان را باید در قران و
آیات خداوند جستجو کرد.
چنانچه در قران در آیه 7حجرات آمدهاست:" خداوند ایمان را برای شما دوست داشتنی قرار داد و دلهای شمار ا به زیور محبت بیاراست".
در سوره بقره آیه 195 میفرماید:" نیکی کنید خداوند نیکوکاران را دوست
دارد، پس یکی از ملاکها میتواند نیکی کردن و خوب بودن باشد".
در سوره بقره، آیه190 میفرماید:" با کسانی که با شما جنگ میکنند در راه
خدا بجنگید و تعدی نکنید زیرا خدا تعدی کنندگان را دوست ندارد". پس یکی
دیگر از ملاکها محبت ستم نکردن به دیگران و جنگ درراه خدا میباشد.
در آیه 195 بقره میفرماید:" در راه خدا انفاق کنید و خویشتن را به دست
خویش به هلاکت میندازید و نیکی کنید خدا نیکوکاران را دوست دارد" . پس
یکی دیگر از ملاکهای محبت انفاق کردن کمک کردن به نیازمندان است.
در 222بقره می فرماید:" هر آیینه خدا توبه کنندگان و پاگیزگان را دوست
دارد". پس یکی دیگر از ملاکهای محبت پاک بودن و پشیمانی از گناه است.
در آیه 32 آل عمران میفرماید:" بگو از خدا و رسولش فرمان ببرند پس اگر
رویگردان شدند ، بدانند که خدا کافران را دوست ندارد".و دیگر ملاک را
میتوان فرمانبری از خدا و پیامبرش و کافر نشدن به خدا دانست.
در آیه 76آل عمران میفرماید: "کسیکه به عهدش وفا کند و تقوی پیش گرفت پس
همانا خدا متقین را دوست میدارد." میزان دیگر وفای به وتقوی است .
در آیه 134 آل عمران میفرماید:" آن کسانی که در توانگری و تنگدستی انفاق
کنند و خشم خویش فرو خورند و از خطای مردم در میگذرند و خدا نیکوکاران را
دوست دارد". معیار و میزان دیگر انفاق و فرو خوردن خشم و درگذشتن است.
146 آل عمران میفرماید:" در راه خدا هرچه بر آنها رسید سستی نکردند و
ناتوان نشدند سر فرود نیاوردند و خدا شکیبایان را دوست دارد." شکیبایی
وصبر نیز ملاکی دیگر برای محبت است.
در آیه 141انعام میفرماید:" اسرا ف نکنید که خدا اسرافکاران را دوست
ندارد". در آیه 31 اعراف میفرماید:" بخورید و بیاشامید که خدا
اسرافکاران را دوست ندارد." در این دو آیه اسراف نمادی از ناسپاسی به خدا
است که می تواند از میزانهای دیگر محبت ودوستی باشد.
در آیه 32 نحل میفرماید: "به راستی که خدا میداند چه در دلها پنهان
میدارند و چه چیز را آشکار میسازند و او مستکبران را دوست ندارد". نیت
بد و ستم کاری ملاک دیگر محبت است.
در آیه 40 سوره الصف میفرماید:" خدا دوست دارد کسانی را که در راه او در
صفی همانند دیواری که اجزایش را با سرب به هم پیوند دادهباشند
میجنگند". جنگیدن در راه خدا یکی دیگر از ملاکهای محبت میتواند باشد.
پس برای این روش تربیتی میتوان ملاکهای فراوانی آورد لذا به همین چند
مورد بسنده میگردد.
2: روش پند واندرز
ارتباطها و سخنان انسانها با همدیگر در هم تاثیر گذارند و گاه تاثیر سخنی
میتواند سرنوشتی فردی را عوض کند، پند و اندرز در فرهنگ و ادب پارسی
جایگاه بسیار بالایی داشته و دارد و شاعران و سخنپردازان فراوانی در این
زمینه داد سخن راندهاند و در قالب شعر و نثر مطالب فراوانی را گفتهاند.
مثلا پیر توس ابوالقاسم فردوسی میگوید:
توانا بود هرکه دانا بود به دانش دل پیر برنا بود
محمد قطب تحت عنوان تربیت با پند و اندرز میگوید: استعدادی در جان آدمی
است که تحت تاثیر سخن قرار میگیرد، البته این گفته موقتی است، لذا گفته
باید تکرار شود (اخلاق و تربیت اسلامی، محمد حسن آموزگار، ص250، س 1375).
در تربیت با روش پندآموزی سه عامل وجود دارد: 1: فرد پند دهنده 2: شخص
پندگیرنده 3: پیام که حامل پند و نصیحت است و پند آموز هر قدر سخن خود را
با منطق و مستدل ارائه نماید اثر بیشتری در شنونده میگذارد (همان، ص252).
و اما در قران در آیات فراوانی انسان را پند و اندرز دادهاند چنانچه در آیات ذیل میآید:
در آیه 3 سوره ابراهیم آمدهاست: وای بر کافران از عذاب سخت آنانکه دوستی
زندگانی دنیا را بر آخرت رجحان دادهاند و از راه خدا باز میدارند و
میخواهند آنرا منحرف نمایند اینان در گمراهی دوری هستند.
در آیه48 سوره انفال آمدهاست: از خداوند و پیامبر او پیروی کنید و نزاع
نکنید زیرا سست میشوید و عزت و غلبه شما بر دشمن از بین میرود و صبر
کنید خدا با صابران است.
در آیه 91 سوره شمس آمده است: به تحقیق رستگار شد هر کس که پاک کرد نفس خود را، و نومید شد هرکس که آلوده نمود آنرا.
درآیه 62 سوره اعرافآمدهاست: پیامهای پروردگار را به شما رسانیدم و شما را اندرز میدهم واز خدا، آن میدانم که ما نمیدانید.
در سوره اعراف آیه 68 آمدهاست: پیامهای پروردگارم را به شما میرسانم و شما را اندرزگویی میکنم.
در آیه 193 اعراف بیان شده است: پس از آنها رویگردان شد و گفت: ای قوم من
هر آیینه پیامهای پروردگارم را به شما رسانیدم و اندرزتان دادم . پس
میتوان مدعی شد که یکی از راههای گسترش اخلاق پند و اندرز میباشد.
3: پاداش و تنبیه
انسان به حکم انسان بودن دارای عقل و تفکر است و باز به حکم انسان بودن
دارای نفس سرکشی است که او را به کارهای ناروا وادار مینماید و باز از
سویی همین انسان دارای احساس است که هنگامی از چیزی خوشش بیاید و مورد
توجه او قرار گیرد به دنبال آن میرود و اگر از چیزی بیزار شود از آن دوری
میکند. چنانچه در مورد چیزی انسان مورد تشویق قرار گیرد فعالیتش افزایش
پیدا میکند و چنانچه در موردی تنبیه شود رفتارش در آن حوزه کم میشود.
پاداش و تنبیه دو عاملی هستند که میتوانند در اصلاح و تغییر رفتار آدمی
موثر شوند و هدف در فضیلتهای اخلاقی بالا رفتن آنها و در رذیلتها پایین
آمدن آنهاست.
تشویق ،؛ شوق نتیجه دریافت محبت است و هر نوع رفتار یا عملی است که کسی
برای خوشآیند دیگری معمول میدارد( همان،ص216)، تشویق برای ارائه محبت
صورت میگیرد و به منزله قبول عملی است و برای تغییر رفتاری صورت میگیرد
و با محبت میتواند ارتباط تنگاتنگی داشته باشد.
تنبیه به معنی آگاهانیدن است هر انسانی به خاطر جهل یا به خاطر غفلت مرتکب
اشتباهی میشود و بسیاری از آدمیان اگر آگاه شوند و متنبه گردند خطای خود
را اصلاح میکنند.در قران واژه تبشیر و مشتقات 123 با آمدهاست، تبشیر به
معنای شادکردن و بُشری بمعنی خَبَر مفرح، و بشیر بمعنی آورنده خبر شادی
بخش ضبط شده است (همان،224)، خدای بزرگ که منشاء همه خوبیهاست ، انسان را
به انجام خیرات تشویق فرموده و به آنها وعده پاداش دادهاست چنانچه درسوره
انعام آیه 160 آمده است : هرکس نیکی کند ده برابر آن مزد میگیرد.
در سوره نمل آیه 28 آمدهاست: هرکسی که کار نیکی کند بهتر از آن را پاداش گیرد و نیکوکاران از وحشت آن روز در امان باشند.
در سوره قصص 84 آمده است: هر کس که کار نیکی به جای آورد بهتر از آن
پاداش یابد و هر کس که مرتکب گناهی شود ، پس آنان که مرتکب گناه شوند جزء
به اندازه عملشان مجازات نشوند.
4: سیره: واژه سیره از سیر است و یعنی حرکت و راه رفتن (همان، ص140)،
سیره به معنی نوع عمل یا نوع رفتار است بعضی از افراد در رفتار و عمل به
خاطر اعتقاد راسخی که دارند به درجهای از یقین رسیدهاند که ملاک و میزان
ترازو شدهاست و از رفتار و اعمال آنها با سیره یاد میشود. در اسلام
عموما رفتار پیامبر را سیره میدانند و در شیعه خصوصا ائمه معصومین را
دارای این مقام و مرتبه میدانند که رفتار آنها محل میزان و سنجش قرار
میگیرد.
روشن است که 23 سال زندگی محمد(ع) در دوره پیامبری که بیشتر در دسترس
مسلمانان است سیره برای ما مسلمانان و محکی برای سنجش فضائل است ، سخنان
حکمت آمیز ایشان و رفتارهای شایسته که دارای عمق و معنی است و همچنین
انسان دوستی علاقه ایشان نسبت به انسانیت فارغ از ثروت و درجه علمی و
دوستی و همچنین سادهزیستی و مردم داری وی میتوان منشاء خیر و برکت گردد.
پرورش روحیه حقیقت و عدالت جویی:
عدل را به معنی گذاشتن هر چیز در جای خود، حد متوسط افراط و تفریط ،
دادگری، حد اعتدال، تقسیم کردن به طور مساوی در کتابها آمدهاست
(همان،ص48)، شهید مطهری برای عدل مشخصههای معلوم کرده است: الف: موزون
بودن" خداوند آسمانها را رفیع و میزان سنجش (حق از باطل) تعیین کرد. ب:
تساوی: معنی دیگر عدل تساوی و نفی تبعیض است. ج: رعایت استحقاقها، عدالتی
است که در قوانین بشری و روابط اجتماعی باید رعایت شود یعنی پرداخت حق هر
کسی به او (همان،ص48).
عدالت امری است معنوی که سرشت انسانها آن را میطلبد و بی نیازی از آن
ممکن نیست و انسان به طور فطری به دنبال داد و عدل میگردد و هیچ چیز در
زندگی بدون عدل معنا نمییابد، گروه دزدان هنگامی که چیزی را دزدید خواهان
عدل در تقسیم آن هستند یعنی در میان گروه خود سعی دارند عدل را رعایت
کنند، انسان بالفطره گرایش به عدالت دارد .
در قران واژه عدل28 بار آمده است و مردم به عدالت فرا خوانده شدهاست
در سوره انفطارآیه 7 بیان شدهاست : آن که تو را بیافرید و اعضایت تمام
کرد و اعتدالت بخشید.
در سوره اعراف آیه 181 میفرماید: از آفریدگان ما گروهی هستند که به حق راه مینمایند و به عدالت رفتار میکنند.
در سوره اعراف آیه 159 آمدهاست: گروهی از قوم موسی هستند که مردم را به حق راه مینمایند و به عدالت رفتار میکنند.
در سوره مائده آیه 8 آمدهاست: ای کسانی که ایمان آوردیدهاید، برای خدا ،
حق گفتن را بر پای خیزید و به عدل گواهی دهید. دشمنی با گروهی دیگر
وادارتان نکند که عدالت نورزید . عدالت ورزید که به تقوی نزدیکتر است و
از خدا بخواهید که به هر کاری که میکنید آگاه است.
در سوره نساء آیه 58 آمدهاست: خدا به شما فرمان میدهد که امانتها را به
صاحبانشان باز گردانید و چون در میان مردم به داوری نشینید به عدل داوری
کنید .خدا شما را چه نیکو پند میدهد هر آیینه او شنوا و بیناست.
نتیجهگیری:
در این مقاله به این نتیجه میرسیم که در آغاز باید تعریف مشخصی از اخلاق
کنیم و انتظارات و اهداف خود را بشناسیم و سپس به دنبال آنها برآییم. در
اسلام خاستگاه و تربیت اخلاق، انسان است و برای رسیدن به فضایل اخلاقی
بالا و نیکو و رسیدن به مقبولیت درونی و مورد قبول واقع شدن در جمع ،
انسان باید مراحل رسیدن به آن را قدم به قدم و گام به گام بردارد و در این
راه باید صبر تحمل بسیار داشته باشد. در این راه یکی از بهترین راهنمای
انسان توسل به قرآن و سیره پیامبر است، در ابتدای امر باید موانع اخلاق را
شناسایی کرده و سپس موانع را از بین برده و بعد راههای رسیدن به فضایل
اخلاقی بشناسیم و تلاش در رسیدن به آنها باشیم و این احتمال را بدهیم که
شاید زدودن و از بین بردن بعضی از رذایل اخلاقی سالیان دراز طول بکشد پس
نباید در رسیدن به آن ناامید شویم.
منابع و ماخذ
1. دیلمی، آذربایجانی، اخلاق اسلامی ، 1381
2. شریعتمداری علی، تعلیم وتربیت،1360
3. رهبر، رحیمیان، تربیت اسلامی، 1377
4. مطهری مرتضی، انسان در قران، 1387
5. جوادی آملی، مراحل اخلاق در قرآن، 1387
6. آموزگار محمد حسن، اخلاق و تربیت اسلامی، 1375
7. بهشتی سعید، آیین خردورزی، 1386
8. پیررئال، ولادیمریلوی،کریکف، مترجم هوشیار رزم آرا، بازسازی اراده و شخصیت،1363
9. سیف علی اکبر، روانشناسی پرورشی، 1376
10. مساواتی آذر مجید، دیدگاههای اجتماعی جامعه شناسی درباره تغییرات اجتماعی،1372
11. تاریخ تحلیلی اسلام، سید جعفرشهیدی، سال1377)
سلام آقای معصومی شاید من زیادی بی سوادم اما به خدا دو ساعت دارم میگم عنوان سایتتون چیه!! خر دوزی خرده دوزی قاطی کردم ببخشید ولی یکم بینشون فاصله بدید من به خاطر سوتی که دادم کلی خندیدم.به هر حال خوشحال شدم وبلاگ خوبی دارید و لی به من سر نزنید چون سایتم به درد شما نمی خوره!!!!
سلام با سپاس از حس نیت شما دوست مهربان از وبلاگ شما دیدن کردم براتون آرزوی موفقیت میکنم در ضمن وبلاک من درباره خرد و ورزش اندیشیدن و شیوه های تفکر است و عنوان وبلاک خردورزی است یعنی به تفکر بها دادن و خرد را ورزیده نمودن. باسپاس
سلام. بسیار زیبا بود.
به نظر شما اخلاق نسبی است یا مطلق؟
اگر در مورد نسبی یا مطلق بودن اخلاق مطلبی را بگذارید منمون میشم
با سلام دوست عزیز از وبلاگ شما دیدن شد موفق باشید در ضمن به نظر بنده بسیاری از مسائل اخلاقی نسبی است اما ذات اخلاق مطلق است و می توان نتیجه گرفت که بسیاری از مور را ما انسانها جهت میدهیم و نسبی و مطلق معر فی میکنیم ُواقعیت به ذاته واقعیت است و ماهستیم که با قوه شناسایی خود آن را درست یا نادرست درک میکنیم به امید موفقیت شما